نحم
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
نحم. [ ن َ ح َ ] ( ع ق ) بمعنی نعم است ، یعنی آری. ( ناظم الاطباء ). لغتی است در نعم. ( منتهی الارب ). لغتی است سعدیة در نعم. ( اقرب الموارد ).
نحم. [ ن َ ح ِ ] ( ع ص ) رجل نحم ؛ مردی که از جوف او صدائی خارج شود. ( از المنجد ).
نحم. [ ن َ ح َم م ] ( ع ص ) سخت نحیم و ناله. ( منتهی الارب ). شدیدالنحیم. ( اقرب الموارد ).
نحم . [ ن َ ] (ع مص ) گلو روشن کردن و رخیدن یا دم سرد و ناله برآوردن همچو زحیر یا فوق از آن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). گلو روشن کردن و نحنح نمودن و دم سرد برآوردن و ناله برآوردن همچون زحیر یا فوق آن . (ناظم الاطباء). نحیم . نحمان . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). تنحنح کردن چون زحیر یا بالاتر از آن ، و عبارت لسان چنین است : «استراح الی شبه انین من صدره »، و گفته می شود: الحمال ینحم و یستعین بنحمه علی حمله . (از اقرب الموارد). || بانگ کردن یوز و امثال آن از درندگان . (اقرب الموارد): نحم الفهد؛ بانگ کرد یوز. (منتهی الارب ).
نحم . [ ن َ ح َ ] (ع ق ) بمعنی نعم است ، یعنی آری . (ناظم الاطباء). لغتی است در نعم . (منتهی الارب ). لغتی است سعدیة در نعم . (اقرب الموارد).
نحم . [ ن َ ح َم م ] (ع ص ) سخت نحیم و ناله . (منتهی الارب ). شدیدالنحیم . (اقرب الموارد).
نحم . [ ن َ ح ِ ] (ع ص ) رجل نحم ؛ مردی که از جوف او صدائی خارج شود. (از المنجد).