متلبب . [ م ُ ت َ ل َب ْ ب َ ] (ع اِ) جای قلاده . (از اقرب الموارد). و رجوع به لَبَب شود.
متلبب
لغت نامه دهخدا
متلبب. [ م ُ ت َ ل َب ْ ب َ ] ( ع اِ ) جای قلاده. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به لَبَب شود.
متلبب. [م ُ ت َ ل َب ْ ب ِ ] ( ع ص ) آن که دامن چیند و میان دربندد. ( آنندراج ). کسی که دامن بر می چیند و آماده و مهیا. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || بسته شده گرداگرد کمر. ( ناظم الاطباء ).
متلبب. [م ُ ت َ ل َب ْ ب ِ ] ( ع ص ) آن که دامن چیند و میان دربندد. ( آنندراج ). کسی که دامن بر می چیند و آماده و مهیا. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || بسته شده گرداگرد کمر. ( ناظم الاطباء ).
متلبب . [م ُ ت َ ل َب ْ ب ِ ] (ع ص ) آن که دامن چیند و میان دربندد. (آنندراج ). کسی که دامن بر می چیند و آماده و مهیا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بسته شده گرداگرد کمر. (ناظم الاطباء).
کلمات دیگر: