کلمه جو
صفحه اصلی

نحره

لغت نامه دهخدا

( نحرة ) نحرة. [ ن َ رَ ] ( ع اِ ) یکی نحر.( از اقرب الموارد ). رجوع به نحر شود. || نحرةً: لقیته صحرةً نحرةً؛ عیاناً ( اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب )؛ به چشم دیدم او را. ( ناظم الاطباء ).

نحرة. [ ن َ رَ ] (ع اِ) یکی نحر.(از اقرب الموارد). رجوع به نحر شود. || نحرةً: لقیته صحرةً نحرةً؛ عیاناً (اقرب الموارد) (از منتهی الارب )؛ به چشم دیدم او را. (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: