<div class="boxBd">اولجامیشی. [ اُ ] ( ترکی ، اِ ) اولجامشی.<br>- اولجامیشی کردن ؛ تعظیم و کرنش کردن : در آن منزل امیر ارغون با عموم اکابر و اعیان و صدور خراسان برسید و اولجامیشی کردند. ( رشیدی ).</div>

اولجامیشی. [ اُ ] ( ترکی ، اِ ) اولجامشی. - اولجامیشی کردن ؛ تعظیم و کرنش کردن : در آن منزل امیر ارغون با عموم اکابر و اعیان و صدور خراسان برسید و اولجامیشی کردند. ( رشیدی ).

لغت نامه دهخدا

<div class="boxBd">۱. کرنش، تعظیم.<br>۲. [مجاز] اطاعت، فرمانبرداری.</div>

۱. کرنش، تعظیم. ۲. [مجاز] اطاعت، فرمانبرداری.

اولجامیشی

لغت نامه دهخدا

فرهنگ عمید