( اسم ) مونث متقارب جمع : متقاربات .
متقاربه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
متقاربه. [ م ُ ت َ رِ ب َ ] ( ع ص ) مؤنث متقارب : و ازمنه متفاوته و متناسبه و حرکات متقاربه و متباعده و مراتب اوتار و مدارج و تراکیب اوزان و الحان نشان کرد. ( سندبادنامه ص 65 ). و رجوع به متقارب معنی اول شود.
کلمات دیگر: