حمله اي , غشي , متغير , هوس پرست , دمدمي , متناوب , نوبت دار , نوبه اي , نوبتي
متقطع
عربی به فارسی
لغت نامه دهخدا
متقطع. [ م ُ ت َ ق َطْ طِ ] ( ع ص ) پاره پاره و بخش بخش گردیده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). پاره پاره و بخش بخش گردیده.( ناظم الاطباء ). || شراب آمیخته با آب. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به تقطع شود.
کلمات دیگر: