کلمه جو
صفحه اصلی

مداخله کننده

فارسی به عربی

وسیط

مترادف و متضاد

intermediary (اسم)
وساطت، میانجی، مداخله کننده، وساطت کننده

intermediate (اسم)
میانجی، مداخله کننده

marplot (اسم)
ادم فضول، مداخله کننده، انگشت به شیر زن، ادم مناع الخیر

tamperer (اسم)
فضول، مداخله کننده

intercurrent (صفت)
در میان اینده، مداخله کننده، تداخل کننده، در میان چیزهای دیگر رخ دهنده


کلمات دیگر: