مترادف بشک : مو، کاکل، مجعد، تابدار
بشک
مترادف بشک : مو، کاکل، مجعد، تابدار
مترادف و متضاد
۱. مو، کاکل
۲. مجعد، تابدار
فرهنگ فارسی
باشد که .
زلف و موی مجعد را گویند . زلف . زلف و موی مجعد پیش سر که ناصیه باشد . موی جعد بود که آن پیچیده و درهم باشد . مجعد .
فرهنگ معین
(بُ ) ( اِ. ) زلف ، موی مجعد.
(بَ) ( اِ.) 1 - شبنم . 2 - برف . 3 - تگرگ .
(بُ) ( اِ.) زلف ، موی مجعد.
لغت نامه دهخدا
بشک آمد بر شاخ و بر درخت
گسترد رداهای طیلسان.
از نسیم ریاض دولت تو
بر رخ گل درثمین شده بشک.
خسروانی ( از سروری ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( رشیدی ) ( نسخه خطی ).
- بشک زدن ؛ شبنم ، برف زدن :
و کنون باز ترا برگ همی خشک شود
بیم آن است مرا بشک بخواهد زدفا
بشک بز ملوکان ، مشک است و زعفران
میسا و مشکشان و مده زعفران خویش.
بشک . [ ب َ ] (ع مص ) جامه را دورادور دوختن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). دوختن بخیه دورادور. (زوزنی ). بخیه فراخ زدن . (تاج المصادر بیهقی ). کوک زدن . شلال کردن . بخیه های دور از هم بجامه زدن . (از اقرب الموارد). || کار بد کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). کار را بد انجام دادن . (از اقرب الموارد). || شتافتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). دویدن . (غیاث ). سرعت کردن . (از اقرب الموارد). شتافتن شتر. (تاج المصادر بیهقی ). || دروغ بافتن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). دروغ گفتن . (غیاث ) (تاج المصادر بیهقی ). دروغ بستن . (از اقرب الموارد). || بریدن و گشادن زانو بند شتر را. || سبک گام زدن . || آمیختن . || فراخ ناکردن دستها را. || راندن بشتاب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || راندن شتر بشتاب . (از ذیل اقرب الموارد). || سم برداشتن اسب از زمین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
بشک . [ ب َ ش َ ] (ع مص ) رجوع به بَشک شود.
بشک معشوق چون سپید شود
عاشق از وصل نا امید شود .
عنصری (از انجمن آرا).
|| موی پیش سر را نیز گفته اند که ناصیه باشد. (برهان ) (از رشیدی ) (انجمن آرا) (از ناظم الاطباء) (از جهانگیری ). موی ناصیه . (انجمن آرا) (آنندراج ). و رجوع به بش و پشک شود.
- بشک شدن ؛ تجعد. جعودت (در موی ). (مجمل اللغة). جعوده . (دهار) (مجمل اللغة) (تاج المصادر بیهقی ).
- بشک کردن ؛ تجعید. (در موی ) (دهار) (مجمل اللغة). ترجیل . (مجمل اللغة). مجعد کردن . (زمخشری ).
فرهنگ عمید
۱. شبنم.
۲. ریزه های برف که شب های زمستان روی زمین می نشیند و زمین را سفید می کند: بشک آمد بر شاخ و بر درخت / گسترد رداهای طیلستان (ابوالعباس ربنجنی: شاعران بی دیوان: ۱۳۴ ).
۱. بشکن.
۲. عشوه، غمزه، دل فریبی.
۱. شبنم.
۲. ریزههای برف که شبهای زمستان روی زمین مینشیند و زمین را سفید میکند: ◻︎ بشک آمد بر شاخ و بر درخت / گسترد رداهای طیلستان (ابوالعباسربنجنی: شاعران بیدیوان: ۱۳۴).
۱. بشکن.
۲. عشوه؛ غمزه؛ دلفریبی.
مجعد.
دانشنامه عمومی
درگاه ملی آمار
آمار جمعیت روستایی استان بوشهر سایت اطلاع رسانی استان بوشهر (معاونت برنامه ریزی استانداری بوشهر)
دهستان ها و روستاهای شهرستان دشتی سایت مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی (مصوبه ۱۸آبان ۱۳۶۵ خورشیدی).
تاریخ تحولات سیاسی - اجتماعی دشتی، حبیب الله سعیدی نیا، نشر موعود اسلام، بوشهر (۱۳۸۳)، ص ۳۸۶-۳۸۸.
بشک، روستایی است از توابع بخش شنبه و طسوج شهرستان دشتی استان بوشهر ایران.
این روستا در دهستان شنبه قرار دارد و بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ آمار رسمی جمعیت آن (۴ خانوار) ۲۱نفر می باشد.