کلمه جو
صفحه اصلی

بفرمان


مترادف بفرمان : رهوار ، رام، فرمان بردار، مطیع

متضاد بفرمان : بدلجام، سرکس، نافرمان حسب الامر، بفرموده

مترادف و متضاد

۱. رهوار ≠ بدلجام، سرکس
۲. رام، فرمانبردار، مطیع ≠ نافرمان حسبالامر، بفرموده


لغت نامه دهخدا

بفرمان. [ ب ِ ف َ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) مطیع. بنا به امر. برحسب دستور :
بلی بفرمان گویم اگر هجا گویم
از آنکه قول خداوند را بفرمانم.
مسعودسعد.


کلمات دیگر: