مترادف بطال : بی کار، بی کاره ، تن آسا، تنبل، تن پرور، کاهل ، یاوه گو، مهمل گو، دروغ گو ، دلاور، دلیر
متضاد بطال : کارآ، کاری، زرنگ، فعال، کوشا، حقگو، جبون
۱. بیکار، بیکاره ≠ کارآ، کاری
۲. تنآسا، تنبل، تنپرور، کاهل ≠ زرنگ، فعال، کوشا
۳. یاوهگو، مهملگو، دروغگو ≠ حقگو
۴. دلاور، دلیر ≠ جبون
بطال . [ ب َطْ طا ] (اِخ ) ابو محمد. یکی از سرداران شجاع شام بروزگار امویان بود. چندین نبرد با رومیان کرد و بر ایشان غلبه یافت . عامه درباره ٔ وی افسانه هایی نقل کنند. که در الف لیلة (قصه ٔ ذات الهمه ) آمده است . «کارنا» خاورشناس درباره ٔ شخصیت وی تألیفی دارد. و رجوع به تاریخ الخلفا ص 164 و لغات تاریخیه و جغرافیه ٔ ترکی ج 2 شود.
بطال . [ ب َطْ طا ] (اِخ ) عبداﷲبن عبدالواحدبن محمدبن عبدالرحمن بن معاویةبن حدیج . یکی از والیان اسکندریه بود و در فتنه اندلسیان و صوفیان در آنشهر بسال 199 هَ . ق . کشته شده . (از اعلام زرکلی ذیل عبداﷲ).
بطال . [ ب َطْ طا ] (اِخ )محمدبن احمدبن محمد رکسی تیمی نحوی ملقب به بطال . او راست : المستعذب فی شرح عذب المهذب . اربعین فی لفظ الاربعین . اربعین فی اذکار المساء و الصباح . وی بسال ششصد و سی و اندی درگذشت . (از روضات الجنات ص 724).
(مثنوی ).
سعدی .
سعدی (صاحبیه ).
(گلستان ).