کلمه جو
صفحه اصلی

نمایاندن

فارسی به انگلیسی

to show, indicate, reflect, reveal, simulate, sound, spread, to indicate

to show, to indicate


reflect, reveal, show, simulate, sound, spread


فارسی به عربی

زبد , عرض , مثل ، إراءَة

مترادف و متضاد

display (فعل)
نمایش دادن، نشان دادن، اشکار کردن، تظاهر کردن، نمایاندن، ابراز کردن

represent (فعل)
نمایش دادن، نشان دادن، وانمود کردن، بیان کردن، نمایندگی کردن، نمایاندن، نماینده بودن

show (فعل)
نشان دادن، فهماندن، نمایاندن، ابراز کردن، نمودن

فرهنگ فارسی

نمایانیدن، نشان دادن، آشکارساختن
(مصدر ) ۱ - نشان دادن . ۲ - آشکارکردن واضح ساختن .

فرهنگ معین

(نَ دَ ) (مص م . ) نشان دادن ، آشکار ساختن .

لغت نامه دهخدا

نمایاندن. [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] ( مص ) نمایانیدن. نشان دادن. || آشکار کردن. واضح ساختن. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ عمید

نشان دادن، آشکار ساختن.

پیشنهاد کاربران

پرده برداری ، پرده برداشتن


کلمات دیگر: