کوچک کردن
فارسی به انگلیسی
to reduce in small, to humiliate
abase, disparage
فارسی به عربی
خفف , غرامة , منحط
مترادف و متضاد
خرد کردن، خرد ساختن، کوچک کردن
جریمه کردن، صاف کردن، کوچک کردن، جریمه گرفتن از، صاف شدن، رقیق شدن
تخفیف دادن، خرد کردن، خرد ساختن، کم کردن، رقیق کردن، نازک کردن، کم تقصیر قلمداد کردن، کاستن از، کوچک کردن، کم ارزش قلمداد کردن
تنزل دادن، کوچک کردن، اهمیت ندادن
کوچک کردن، به صورت مینیاتور در اوردن
فرهنگ فارسی
خرد کردن . تصغیر . خفیف و حقیر کردن
لغت نامه دهخدا
کوچک کردن. [ چ َ / چ ِ ک َ دی دَ ] ( مص مرکب ) خرد کردن.تصغیر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). رجوع به کوچک و کوچک شدن شود. || مورد توهین و تحقیر قرار دادن. خفیف و حقیر کردن. رجوع به کوچک شدن شود.
کلمات دیگر: