کینه جویی
فارسی به انگلیسی
vengeance
فارسی به عربی
عدو
مترادف و متضاد
کینه جویی، انتقام، قصاص
فرهنگ فارسی
انتقام جویی
لغت نامه دهخدا
کینه جویی. [ ن َ / ن ِ ] ( حامص مرکب ) کینه خواهی. ( ناظم الاطباء ). انتقام جویی. دشمنی :
عجب ناید ز خوبان تندخویی
چنان کز مهر گردون کینه جویی.
هرکه احسان نکند انسان نیست.
عجب ناید ز خوبان تندخویی
چنان کز مهر گردون کینه جویی.
نظامی.
کینه جویی روش احسان نیست هرکه احسان نکند انسان نیست.
جامی.
و رجوع به کینه جو و کین جویی شود.کلمات دیگر: