مترادف مخلص : اخلاصمند، ارادتمند، بااخلاص، بی ریا، پاک، چاکر، راستین، صدیق، صمیمی، یکدل، یک رو | راه خلاص، طریقه نجات، مفر، گریزگاه، محل رهایی، خلاصه، چکیده
متضاد مخلص : دورو، ریاکار |
برابر پارسی : پاک، همدل، یکدل، نیک خواه، بی آلایش
your devoted friend
devoted (friend
فديه دهنده , رهايي بخش , نجات دهنده , باز خريدگر
با وفا , باايمان , بي ريا , راست نما , مخلص , صادق , صميمي
اخلاصمند، ارادتمند، بااخلاص، بیریا، پاک، چاکر، راستین، صدیق، صمیمی، یکدل، یکرو ≠ دورو، ریاکار
راه خلاص، طریقهنجات، مفر، گریزگاه، محل رهایی
خلاصه، چکیده
۱. راه خلاص، طریقهنجات، مفر، گریزگاه، محل رهایی
۲. خلاصه، چکیده
(مَ لَ) [ ع . ] (اِ.) خلاصه .
(مُ لَ) [ ع . ] (اِمف .) بی ریا، صمیمی .
(مُ لِ) [ ع . ] (اِفا.) خالص ، صاف .
مولوی .
مولوی .
مولوی .
مولوی .
مولوی .
مخلص . [ م ُ خ َل ْ ل َ ] (ع ص ) آزاد و رهانیده شده و پاک کرده شده و خلاص کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به خلاص شود.
مخلص . [ م ُ خ َل ْ ل ِ ] (ع ص ) ویژه و بی آمیغ کننده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || رهاننده . (غیاث ). نجات دهنده و رهاکننده و خلاص نماینده . (ناظم الاطباء). || خلاصه کننده .
مخلص . [ م ُ ل َ] (ع ص ) خالص کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خالص کرده شده و ناآلوده و ناملوث . (ناظم الاطباء). و رجوع به اخلاص و ماده ٔ قبل شود. || مختار. و در قرآن کریم آمده است : انه من عبادنا المخلصین . (از اقرب الموارد). || کسی که خدای تعالی وی را از شرک و معاصی پاک کرده است . (از تعریفات جرجانی ).
مخلص . [ م ُ ل ِ ] (اِخ ) از اسم های خداوند عالم جل شأنه می باشد زیرا که اختیار می کند و برمیگزیند بنده را برای رسالت . (ناظم الاطباء).
مخلص . [ م ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی از بخش قشم است که در شهرستان بندرعباس واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
ناصرخسرو.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 203).
خاقانی (دیوان ایضاً ص 807).
خاقانی (ایضاً ص 860).
سعدی (گلستان ).
حافظ.
(گلستان ).
مخلص .[ م ُ خ َل ْ ل ِ ] (اِخ ) لقب حضرت مسیح (ع ). (از اقرب الموارد) (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به مسیح شود.
۱. (ادبی) قسمتی در شعر یا نثر که در آن شاعر یا نویسنده به مقصود اصلی گریز میزند.
۲. خلاصۀ کلام؛ چکیدۀ سخن.
۳. [قدیمی] محل خلاص و نجات؛ محل رهایی؛ راه خلاص؛ گریزگاه.
خالصشده؛ پاکیزهشده.
۱. ویژگی دوست پاک و بیریا؛ بیآلایش.
۲. عبادتکنندۀ بیریا.