برابر پارسی : خوش نگر
خوش نظر
برابر پارسی : خوش نگر
فرهنگ فارسی
لاله خطایی ریحان تاتاری
لغت نامه دهخدا
خوش نظر. [ خوَش ْ / خُش ْ ن َ ظَ ] ( اِ مرکب ) لاله ٔخطایی. ریحان تاتاری. رستنی که هر یک از برگ آن بچند رنگ میشود و عصاره آن بر گوش چکانند کرم گوش را بکشد. مجنج. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) :
چه خوری خون چو لاله دل سوز
خوش نظر باش و بوستان افروز.
آب ببر خوش نظر باغ را.
آن خوش نظر است یا کمر نیست.
در باغ اگر نظر بسوی خوش نظر کنم.
نظرها خوش از دیدن خوش نظر.
چه خوری خون چو لاله دل سوز
خوش نظر باش و بوستان افروز.
خواجوی کرمانی.
بازگشا نرگس مازاغ راآب ببر خوش نظر باغ را.
خواجوی کرمانی ( از آنندراج ).
دل مائل حسن خوش نظر نیست آن خوش نظر است یا کمر نیست.
فاتحةالقلوب ( از شرفنامه منیری ).
بی باده روی خوب تو ای خوش نظر مباددر باغ اگر نظر بسوی خوش نظر کنم.
( شرفنامه منیری ).
ز خورشید خیری دل شب سحرنظرها خوش از دیدن خوش نظر.
ظهوری ( از آنندراج ).
|| ( ص مرکب ) الفت گیرنده. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ).کلمات دیگر: