کلمه جو
صفحه اصلی

تفسیر کردن


مترادف تفسیر کردن : شرح کردن، بیان کردن، گزارش کردن، تشریح کردن

فارسی به انگلیسی

comment, construe, explain, expound, interpret

فارسی به عربی

ترجم


ترجم
اشرح

مترادف و متضاد

شرح کردن، بیان کردن، گزارش کردن، تشریح کردن


gloss (فعل)
صیقل دادن، برق انداختن، تفسیر کردن، تاویل کردن، حاشیه نوشتن بر، خوش نما کردن

expound (فعل)
واضح کردن، تفسیر کردن، به تفصیل شرح دادن

construe (فعل)
تعبیر کردن، تفسیر کردن، استنباط کردن

interpret (فعل)
درک کردن، تفسیر کردن، معنی کردن، ترجمه کردن، ترجمه شفاهی کردن

translate (فعل)
بر گرداندن، تفسیر کردن، معنی کردن، ترجمه کردن

explicate (فعل)
روشن کردن، توضیح دادن، تفسیر کردن، تاویل کردن

فرهنگ فارسی

ترجمه و اجرا کردن خط‌به‌خط (یک خط در هر مرحله) گزاره‌های زبان منبع


( مصدر ) ۱ - گزارش کردن بیان کردن شرح دادن . ۲ - تشریح معنی و لفظ آیات قر آن .

لغت نامه دهخدا

تفسیر کردن. [ ت َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) آشکار و هویدا کردن سخن. ترجمه کردن. شرح کردن و بیان کردن سخنی از زبانی بزبانی دیگر و یا توضیح کردن سخنی غامض را بزبانی روشن و آشکار :
ز سینه تا به لب آیین نیشتر دارم
حدیث از جگر پاره میکنم تفسیر.
خاقانی.
کنم تفسیر سریانی ز انجیل
بخوانم از خط عبری معما.
خاقانی.
میکند باد صبا هر روز پیش از آفتاب
مصحف خلق ترا از بوی گل تفسیرها.
صائب ( از آنندراج ).
عقل نتواند ادا کردن ادای حسن را
عشق میخواهد که تفسیری کند این آیه را.
واله هروی ( از آنندراج ).
دارد گل ریاض حقیقت گلاب راز
مصحف به پیش دارم و تفسیر میکنم.
اسیری ( از آنندراج ).

فرهنگستان زبان و ادب

{interpret} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] ترجمه و اجرا کردن خط به خط (یک خط در هر مرحله ) گزاره های زبان منبع

پیشنهاد کاربران

تاویل


کلمات دیگر: