کیف کردن
فارسی به انگلیسی
to enjoy oneself, to go pleasuring, to have fun
فارسی به عربی
رجاء
مترادف و متضاد
سرگرم کردن، خوشحال کردن، خشنود ساختن، لطفا، دلپذیر کردن، کیف کردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - لذت بردن . ۲ - نشئه گرفتن . یا کیف کردن با کسی . ۱ - با او آرمیدن باوی جماع کردن .
فرهنگ معین
(کِ. کَ دَ ) (مص ل . ) لذُت بردن .
لغت نامه دهخدا
کیف کردن. [ ک َ / ک ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) در تداول عامه ، لذت بردن.حال کردن. لذت بردن ، چنانکه از قلیانی یا غذایی یا آوازی یا هوای خوشی. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). لذت بردن. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کیف شود.
- کیف کردن با کسی ؛ با او در لذتی شریک بودن. ( فرهنگ فارسی معین ).
- || با او آرمیدن. با وی جماع کردن. ( فرهنگ فارسی معین ).
|| مسرور شدن ، چنانکه از کاری و پیش آمدی. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || نشئه و سکرگونه ای یافتن ، چنانکه از بعضی مسکرات و مخدرات. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). نشئه گرفتن. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کیف ( مدخل ِ نخست ) شود.
- کیف کردن با کسی ؛ با او در لذتی شریک بودن. ( فرهنگ فارسی معین ).
- || با او آرمیدن. با وی جماع کردن. ( فرهنگ فارسی معین ).
|| مسرور شدن ، چنانکه از کاری و پیش آمدی. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || نشئه و سکرگونه ای یافتن ، چنانکه از بعضی مسکرات و مخدرات. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). نشئه گرفتن. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کیف ( مدخل ِ نخست ) شود.
پیشنهاد کاربران
حال کردن
کلمات دیگر: