مترادف بقچه : بغچه، جامه دان، دستمال
بقچه
مترادف بقچه : بغچه، جامه دان، دستمال
فارسی به انگلیسی
bundle, pack, square cloth wrapper
bundle, pack, package, truss, bale
فارسی به عربی
حزمة , علبة
مترادف و متضاد
خرپا، فتق بند، بقچه، خوشه، کوک زن، شکم بند
یک بسته، گروه، دسته، کوله پشتی، بسته، ملافه، بقچه، یک دست ورق بازی
بسته، بقچه
بار، بسته، بقچه، کوله بار
بغچه، جامهدان، دستمال
فرهنگ فارسی
( اسم ) دستمال بزرگی که در آن جامه و انواع قماش پیچند .
لغت نامه دهخدا
بقچه. [ ب َ /ب ُ چ َ ] ( ترکی ، اِ ) باقچه. بقچه بمعنی صره یا بسته ای است ، بخصوص بسته ای درهم ها را در آن پیچند. رجوع به النقود ص 168 و بقچه و بغچه و به دزی ج 1 ص 102 شود.
بقچه. [ ب ُ چ ِ / چ َ ] ( ترکی ، اِ ) بغچه. مأخوذ از ترکی ، بغچه و بسته کوچک و بستا. ( ناظم الاطباء ). بسته خرد. ( آنندراج ). بسته. رَزمَه یا رَزمِه. ( یادداشت مؤلف ). بلغده. ( یادداشت مؤلف ). پرونده. ( یادداشت مؤلف ). شمله. ( یادداشت مؤلف ) :
ز سر بقچه الباس اهل بخل کمتر پرس
که کس نگشود و نگشاید بحکمت آن معما را.
تا آن ز بقچه که و این از میان کیست.
زیلوچه بر امیدت چون بقچه هرزه گردی.
- بقچه حمام ؛ بقچه ای که در آن لباس و حوله و قطیفه نهند به گرمابه شدن را. ( یادداشت مؤلف ).
- بقچه دان ؛ جای بقچه :
پیشک آفتاب و بارانی است
بقچه دان است و جامه و ایزار.
|| آنکه بقچه جامه های مطربان و بازیگران را کشد. ( یادداشت مؤلف ) :
در عصمت و طهارت خاتون نرمدست
یاران بقچه کش همه محضر نوشته اند.
جامه با صندلی و کت بگذار ای صندوق
سر خود گیر که این بقچه کشی کار تو نیست.
بقچه. [ ب ُ چ ِ / چ َ ] ( ترکی ، اِ ) بغچه. مأخوذ از ترکی ، بغچه و بسته کوچک و بستا. ( ناظم الاطباء ). بسته خرد. ( آنندراج ). بسته. رَزمَه یا رَزمِه. ( یادداشت مؤلف ). بلغده. ( یادداشت مؤلف ). پرونده. ( یادداشت مؤلف ). شمله. ( یادداشت مؤلف ) :
ز سر بقچه الباس اهل بخل کمتر پرس
که کس نگشود و نگشاید بحکمت آن معما را.
نظام قاری.
از پوشیم بتاب [ کذا ] و ببندم زپیش بندتا آن ز بقچه که و این از میان کیست.
نظام قاری ( دیوان البسه ص 45 ).
تکه نمد براهت بر خاک ره نشینی زیلوچه بر امیدت چون بقچه هرزه گردی.
نظام قاری.
- بقچه بندی ؛ عمل بستن مالی چون نخ و ریسمان و امثال آنها در بقچه ها: نخهای کارخانه را بقچه بندی کرد. ( یادداشت مؤلف ).- بقچه حمام ؛ بقچه ای که در آن لباس و حوله و قطیفه نهند به گرمابه شدن را. ( یادداشت مؤلف ).
- بقچه دان ؛ جای بقچه :
پیشک آفتاب و بارانی است
بقچه دان است و جامه و ایزار.
نظام قاری.
- بقچه کش ؛ دیوث. میانجی میان زن و مرد. ( یادداشت مؤلف ). قلطبان. قلتبان. قرطبان. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به قرطبان شود.|| آنکه بقچه جامه های مطربان و بازیگران را کشد. ( یادداشت مؤلف ) :
در عصمت و طهارت خاتون نرمدست
یاران بقچه کش همه محضر نوشته اند.
نظام قاری.
- بقچه کشی ؛ عمل و شغل بقچه کش : جامه با صندلی و کت بگذار ای صندوق
سر خود گیر که این بقچه کشی کار تو نیست.
نظام قاری.
بقچه . [ ب َ /ب ُ چ َ ] (ترکی ، اِ) باقچه . بقچه بمعنی صره یا بسته ای است ، بخصوص بسته ای درهم ها را در آن پیچند. رجوع به النقود ص 168 و بقچه و بغچه و به دزی ج 1 ص 102 شود.
بقچه . [ ب ُ چ ِ / چ َ ] (ترکی ، اِ) بغچه . مأخوذ از ترکی ، بغچه و بسته ٔ کوچک و بستا. (ناظم الاطباء). بسته ٔ خرد. (آنندراج ). بسته . رَزمَه یا رَزمِه . (یادداشت مؤلف ). بلغده . (یادداشت مؤلف ). پرونده . (یادداشت مؤلف ). شمله . (یادداشت مؤلف ) :
ز سر بقچه ٔ الباس اهل بخل کمتر پرس
که کس نگشود و نگشاید بحکمت آن معما را.
از پوشیم بتاب [ کذا ] و ببندم زپیش بند
تا آن ز بقچه ٔ که و این از میان کیست .
تکه نمد براهت بر خاک ره نشینی
زیلوچه بر امیدت چون بقچه هرزه گردی .
- بقچه بندی ؛ عمل بستن مالی چون نخ و ریسمان و امثال آنها در بقچه ها: نخهای کارخانه را بقچه بندی کرد. (یادداشت مؤلف ).
- بقچه ٔ حمام ؛ بقچه ای که در آن لباس و حوله و قطیفه نهند به گرمابه شدن را. (یادداشت مؤلف ).
- بقچه دان ؛ جای بقچه :
پیشک آفتاب و بارانی است
بقچه دان است و جامه و ایزار.
- بقچه کش ؛ دیوث . میانجی میان زن و مرد. (یادداشت مؤلف ). قلطبان . قلتبان . قرطبان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به قرطبان شود.
|| آنکه بقچه ٔ جامه های مطربان و بازیگران را کشد. (یادداشت مؤلف ) :
در عصمت و طهارت خاتون نرمدست
یاران بقچه کش همه محضر نوشته اند.
- بقچه کشی ؛ عمل و شغل بقچه کش :
جامه با صندلی و کت بگذار ای صندوق
سر خود گیر که این بقچه کشی کار تو نیست .
ز سر بقچه ٔ الباس اهل بخل کمتر پرس
که کس نگشود و نگشاید بحکمت آن معما را.
نظام قاری .
از پوشیم بتاب [ کذا ] و ببندم زپیش بند
تا آن ز بقچه ٔ که و این از میان کیست .
نظام قاری (دیوان البسه ص 45).
تکه نمد براهت بر خاک ره نشینی
زیلوچه بر امیدت چون بقچه هرزه گردی .
نظام قاری .
- بقچه بندی ؛ عمل بستن مالی چون نخ و ریسمان و امثال آنها در بقچه ها: نخهای کارخانه را بقچه بندی کرد. (یادداشت مؤلف ).
- بقچه ٔ حمام ؛ بقچه ای که در آن لباس و حوله و قطیفه نهند به گرمابه شدن را. (یادداشت مؤلف ).
- بقچه دان ؛ جای بقچه :
پیشک آفتاب و بارانی است
بقچه دان است و جامه و ایزار.
نظام قاری .
- بقچه کش ؛ دیوث . میانجی میان زن و مرد. (یادداشت مؤلف ). قلطبان . قلتبان . قرطبان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به قرطبان شود.
|| آنکه بقچه ٔ جامه های مطربان و بازیگران را کشد. (یادداشت مؤلف ) :
در عصمت و طهارت خاتون نرمدست
یاران بقچه کش همه محضر نوشته اند.
نظام قاری .
- بقچه کشی ؛ عمل و شغل بقچه کش :
جامه با صندلی و کت بگذار ای صندوق
سر خود گیر که این بقچه کشی کار تو نیست .
نظام قاری .
فرهنگ عمید
دستمال بزرگ که در آن لباس یا چیز دیگر از جنس پارچه می پیچند، سارغ.
گویش اصفهانی
تکیه ای: boxča
طاری: boxča/sofra
طامه ای: sâroq/ sofra
طرقی: büxča
کشه ای: boxča/sofra
نطنزی: buxča
گویش مازنی
/beghche/ پارچه ای چهارگوش جهت بستن لوازم پارچه ای - سفر ی مخصوص بستن و حفظ لباس
۱پارچه ای چهارگوش جهت بستن لوازم پارچه ای ۲سفر ی مخصوص بستن ...
واژه نامه بختیاریکا
( بُقچه ) بَستِکُو
پیشنهاد کاربران
بقچه سرویس سفارش آنلاین نان تازه و تحویل در محل شما است. با بقچه می توانید نان سنتی ایرانی ( سنگک و بربری ) را سفارش دهید و برش خورده و در بسته بندی پارچه ایِ یکبارمصرف تحویل بگیرید و یکی از مشکلات بزرگ زندگی، یعنی صف ایستادن برای خرید نان، را برای شما به آسانی چند کلیک ساده می کند.
اطلاعات بیشتر: http://www. Boghche. ir
اطلاعات بیشتر: http://www. Boghche. ir
جامه پیچ
کلمات دیگر: