کود دادن
فارسی به انگلیسی
to fertilize or manure
فارسی به عربی
خصب , روث , سماد , سمن
مترادف و متضاد
پهن کردن، کود دادن
کود دادن
کود دادن، حاصلخیز کردن، بارور کردن، پتاس زدن به، لقاح کردن
کود دادن
کود دادن، فربه کردن، چاق کردن، پرواری کردن، حاصلخیز کردن
فرهنگ فارسی
ریختن کود به زمین برای ازدیاد محصول زراعتی یا بدست آوردن نوع بهتر از محصولات
لغت نامه دهخدا
کود دادن. [ دا دَ ] ( مص مرکب ) ریختن کود به زمین برای ازدیاد محصول زراعتی یا به دست آوردن نوع بهتر از محصولات و رجوع به کود شود.
کلمات دیگر: