کلمه جو
صفحه اصلی

برکنار


مترادف برکنار : خلع، مخلوع، مرخص، معزول، منفصل ، دور، بری، مبرا

متضاد برکنار : منصوب

فارسی به انگلیسی

discharged

مترادف و متضاد

۱. خلع، مخلوع، مرخص، معزول، منفصل ≠ منصوب
۲. دور، بری، مبرا


فرهنگ فارسی

بیک طرف و بیکسو یا معزول .

لغت نامه دهخدا

برکنار. [ ب َ ک َ / ک ِ ] ( ص مرکب ) بیک طرف و بیک سو. ( ناظم الاطباء ) :
جهاندیده پیری ز ما برکنار
ز دور فلک لیل مویش نهار.
سعدی.
|| معزول. آزاد و رستگار. ( ناظم الاطباء ): تَمرّن ، تَمزّن ؛ برکنار بودن. مُنْکَص ، منکَّص ؛ برکنار شده و یکسو شده.عارِد؛ برکنار و یکسو شونده. ( از منتهی الارب ).

پیشنهاد کاربران

( در افغانستان ) سبک دوش ( مودبانه )


کلمات دیگر: