مترادف تغافل کردن : غفلت ورزیدن، غافل ماندن، چشم پوشی کردن، سستی کردن، اهمال ورزیدن، مسامحه کردن، تسامح کردن
تغافل کردن
مترادف تغافل کردن : غفلت ورزیدن، غافل ماندن، چشم پوشی کردن، سستی کردن، اهمال ورزیدن، مسامحه کردن، تسامح کردن
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
غفلتورزیدن، غافل ماندن
چشمپوشی کردن، سستی کردن، اهمال ورزیدن، مسامحه کردن، تسامح کردن
۱. غفلتورزیدن، غافل ماندن
۲. چشمپوشی کردن، سستی کردن، اهمال ورزیدن، مسامحه کردن، تسامح کردن
لغت نامه دهخدا
تغافل کردن. [ ت َ ف ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بقصد بی خبری کردن. بی اعتنایی کردن. غفلت کردن. بی التفاتی کردن. تغافل ساختن. تغافل ورزیدن : تغافل کردن به هیچ وجه روی ندارد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 552 ).
گر امروز چون وی تغافل کنی
به فردات امروز تو دی کنی.
خوب کردی که ترا خوب تماشا کردم.
چون توان با تشنگی قطع نظر از آب کرد.
گمان برند که این بنده بی خداوند است.
گر امروز چون وی تغافل کنی
به فردات امروز تو دی کنی.
ناصرخسرو.
دیدی از دورم و دانسته تغافل کردی خوب کردی که ترا خوب تماشا کردم.
ابراهیم شوکتی ( از آنندراج ).
کی تغافل می تواند عاشق بیتاب کردچون توان با تشنگی قطع نظر از آب کرد.
کلیم ( ایضاً ).
مکن تغافل از این بیشتر که ترسم خلق گمان برند که این بنده بی خداوند است.
( یادداشت مرحوم دهخدا ).
و رجوع به تغافل و دیگر ترکیبهای آن شود.کلمات دیگر: