مترادف مخابره : اخبار، ارسال، اعلام، خبررسانی، ابلاغ کردن، تلگراف کردن، خبر دادن، پیامی را با تلفن یا تلگرام ابلاغ کردن
برابر پارسی : پیام رسانی، بی سیم گری، بی سیم گویی
communication, wigwag
despatch, message, communication, signal
اخبار، ارسال، اعلام
خبررسانی
ابلاغ کردن، تلگراف کردن، خبر دادن
پیامی را با تلفن یا تلگرامابلاغ کردن
۱. اخبار، ارسال، اعلام
۲. خبررسانی
۳. ابلاغ کردن، تلگراف کردن، خبر دادن
۴. پیامی را با تلفن یا تلگرامابلاغ کردن
مخابرة. [ م ُ ب َ رَ ] (ع مص ) کشاورزی کردن و کشاورزی کردن بر نصف خراج و مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از تعریفات جرجانی ). کشاورزی کردن بر ثلثی یا ربعی . (تاج المصادر بیهقی ). ضیعتی را به برزگری فاکسی دادن . (زوزنی ). مزارعة وکشاورزی کردن بر نصف خراج و جز آن . (ناظم الاطباء).