مترادف استحفاظ : حفظ، محافظت، مراقبت، نگهبانی
استحفاظ
مترادف استحفاظ : حفظ، محافظت، مراقبت، نگهبانی
مترادف و متضاد
استحفاظ
حفظ، محافظت، مراقبت، نگهبانی
فرهنگ فارسی
حفظ کردن، حفظ ونگاهداری خواستن، نگاهداشتن، نگاهداری کردن، یادگرفتن
۱ - ( مصدر ) نگهبانی خواستن . ۲ - نگه داشتن نگاهداشتن حفظ کردن . ۳ - یاد گرفتن . ۴ - ( اسم ) نگهبانی حفظ .
۱ - ( مصدر ) نگهبانی خواستن . ۲ - نگه داشتن نگاهداشتن حفظ کردن . ۳ - یاد گرفتن . ۴ - ( اسم ) نگهبانی حفظ .
فرهنگ معین
(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) نگهبانی خواستن . ۲ - نگهداری کردن . ۳ - یاد گرفتن . ۴ - (اِمص . ) نگهبانی ، حفظ .
لغت نامه دهخدا
استحفاظ. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) بیاد داشتن خواستن چیزی را. یادداشت خواستن. ( منتهی الارب ). || یاد گرفتن چیزی را.( از منتهی الارب ). حفظ کردن. یاد گرفتن خواستن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). طلب حفظ کردن. || نگاهداری خواستن. نگاهبانی کردن. نگاهداری کردن.
فرهنگ عمید
حفظ کردن، نگه داشتن، نگه داری کردن.
کلمات دیگر: