حسکل .[ ح ِ ک ِ ] (ع ص ، اِ) کوچک از هر چیز. بچه ٔ خُرد ازهر چیز. (مهذب الاسماء). خرد از هر چیز که باشد. بچه ٔ خرد از هر جانوری . (منتهی الارب ). ج ، حَساکل و حِسکلة. || آنچه بپرد از آهن گرم گاه کوفتن .
حسکل
لغت نامه دهخدا
حسکل. [ ح َ ک َ ] ( ع اِ ) ردی از هر چیز.
حسکل.[ ح ِ ک ِ ] ( ع ص ، اِ ) کوچک از هر چیز. بچه خُرد ازهر چیز. ( مهذب الاسماء ). خرد از هر چیز که باشد. بچه خرد از هر جانوری. ( منتهی الارب ). ج ، حَساکل و حِسکلة. || آنچه بپرد از آهن گرم گاه کوفتن.
حسکل.[ ح ِ ک ِ ] ( ع ص ، اِ ) کوچک از هر چیز. بچه خُرد ازهر چیز. ( مهذب الاسماء ). خرد از هر چیز که باشد. بچه خرد از هر جانوری. ( منتهی الارب ). ج ، حَساکل و حِسکلة. || آنچه بپرد از آهن گرم گاه کوفتن.
حسکل . [ ح َ ک َ ] (ع اِ) ردی از هر چیز.
کلمات دیگر: