کلمه جو
صفحه اصلی

تخیب

لغت نامه دهخدا

تخیب. [ ت َ خ َی ْ ی ُ ] ( ع مص ) ظفر نیافتن به آنچه مطلوب بود. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).

تخیب. [ ت ُ خ َی ْ ی ِ / ت ُ خ ُی ْ ی ِ ] ( ع اِ ) وقع فی وادی تخیب ؛ یعنی افتاد در باطل. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و آن غیرمنصرف است بخاطر علمیت و وزن فعل. ( اقرب الموارد ).

تخیب . [ ت َ خ َی ْ ی ُ ] (ع مص ) ظفر نیافتن به آنچه مطلوب بود. (از اقرب الموارد) (از المنجد).


تخیب . [ ت ُ خ َی ْ ی ِ / ت ُ خ ُی ْ ی ِ ] (ع اِ) وقع فی وادی تخیب ؛ یعنی افتاد در باطل . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و آن غیرمنصرف است بخاطر علمیت و وزن فعل . (اقرب الموارد).



کلمات دیگر: