ارضه ٠ موریانه ٠ اورنگ ٠
چوب خواره
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
چوب خواره. [ خوا / خا رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) چوبخوار. چوب خوارک. سرفه. ( زمخشری ). ارضه. ( ذخیره خوارزمشاهی ) ( دستور اللغة ). موریانه. اورنگ ( در تداول مردم قزوین ). رجوع به موریانه شود.
کلمات دیگر: