مورد قبول قرار گرفتن
باور افتادن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
باور افتادن. [ وَ اُ دَ ] ( مص مرکب ) باور افتادن کسی را؛ مورد قبول قرار گرفتن او. پذیرفته شدن. باور آمدن :
تو و دوری ز غیر استغفر اﷲ از محالاتست
عجب گر با وجود ساده لوحی باورم افتد.
تو و دوری ز غیر استغفر اﷲ از محالاتست
عجب گر با وجود ساده لوحی باورم افتد.
باقر کاشی ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: