مترادف مسلم شدن : قطعی شدن، ثابت شدن، محرز شدن، مسجل شدن، محقق شدن
مسلم شدن
مترادف مسلم شدن : قطعی شدن، ثابت شدن، محرز شدن، مسجل شدن، محقق شدن
مترادف و متضاد
قطعیشدن، ثابت شدن، محرز شدن، مسجل شدن، محقق شدن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - قطعی شدن ثابت شدن ۲- مقرر شدن مختص گشتن : الب ارسلان .. به ری بر تخت مملکت بنشست وسلیمان برادر را بر کنار گرفته و پادشاهی عراق و خراسان برو مسلم شد .
فرهنگ معین
(مُ سَ لَّ. شُ دَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) ۱ - قطعی شدن ، ثابت شدن . ۲ - مقرر شدن ، مختص .
پیشنهاد کاربران
یقین شدن امری ؛ حتمی شدن آن. مسلم و قطعی گشتن آن. ثابت شدن آن :
فرخ پی و مبارک و از خاندان خویش
فرخ پییش خلق جهان را شده یقین.
فرخی.
چون شد تو را یقین که بد و نیک ز ایزد است
بر کس گمان دوستی و دشمنی مبر.
خاقانی.
امروز یقین شد که تو محبوب خدایی
کز عالم غیب این همه دل با تو روان کرد.
سعدی.
فسق ما بی بیان یقین نشود
و او به اقرار خویش غماز است.
سعدی.
یقین گشتن ؛ حتمی شدن. مسلم گردیدن. کسی یا کسانی را باور شدن. یقین شدن :
یقین گشتم به آیات و به معقول
که باشد مبعث و میزان و محشر.
ناصرخسرو.
پس یقین گشت آنکه بیماری تو را
می ببخشد هوش و بیداری تورا.
مولوی.
فرخ پی و مبارک و از خاندان خویش
فرخ پییش خلق جهان را شده یقین.
فرخی.
چون شد تو را یقین که بد و نیک ز ایزد است
بر کس گمان دوستی و دشمنی مبر.
خاقانی.
امروز یقین شد که تو محبوب خدایی
کز عالم غیب این همه دل با تو روان کرد.
سعدی.
فسق ما بی بیان یقین نشود
و او به اقرار خویش غماز است.
سعدی.
یقین گشتن ؛ حتمی شدن. مسلم گردیدن. کسی یا کسانی را باور شدن. یقین شدن :
یقین گشتم به آیات و به معقول
که باشد مبعث و میزان و محشر.
ناصرخسرو.
پس یقین گشت آنکه بیماری تو را
می ببخشد هوش و بیداری تورا.
مولوی.
کلمات دیگر: