میگل د اونامونو (به اسپانیایی: Miguel de Unamuno) مقاله نویس ٫ رمان نویس ٫ شاعر، نمایشنامه نویس و فیلسوف اسپانیایی است.
صلح در جنگ در ۱۸۹۵ — رمانی است دربارهٔ رابطه خویش و جهان بواسطه آشنایی با مرگ. این رمان بر اساس تجربه ها خود اونامونو در زمان بچگی در حین محاصره بیلبائو توسط کارل گراها در سومین جنگ کارل گرا نوشته شده است.
عشق و تربیت در ۱۹۰۲ — رمانی کمدی-تراژدی و تقلیدی مسخره آمیز از روانشناسی اثبات گرا است. رمان دربارهٔ پدری است که سعی می کند با استفاده از اصول اثبات گرایی از پسر خود یک نابغه بسازد.
آینه مرگ در ۱۹۱۳ — مجموعه داستان است.
مه (رمان) در ۱۹۱۴ یکی از آثار مهم و اصلی اونامونو است. وی این اثر را یک نیولا نامید تا آن را از رمان عادی متمایز کند.
ابل سانچز در ۱۹۱۷ — این بار وی از داستان هابیل و قابیل استفاده می کند تا به موضوع حسادت بپردازد.
تولیو مونتالبان در ۱۹۲۰ — رمانی کوتاه دربارهٔ خطر خراب شدن شخصیت واقعی یک فرد توسط وجهه عمومی او. مشکلی که خود اونامونو نیز با آن دست به گریبان بود.
سه رمان شایان تقلید و یک مقدمه در ۱۹۲۰ — عنوان کتاب یادآور کتاب سه رمان شایان تقلید سروانتس است.
خاله تولا در ۱۹۲۱ — این رمان آخرین رمان بلند وی است و موضوع آن دربارهٔ مادری است. موضوعی که وی قبلاً در رمان های عشق و تربیت و دو مادر به آن پرداخته بود.
ترسا در ۱۹۲۴ — اثری راوی گرایانه و شامل شعرهای رمانتیک است. هدف آن ایجاد یک ایدئال از طریق بازخلق کردن معشوق است.
چگونه یک رمان درست کنیم در ۱۹۲۷ — تشریح یک رمان اونامونو است.
دون ساندالیو ٫ بازیکن شطرنج
وی یک نوگرا بود و به برداشتن مرز ژانرهای مختلف کمک بسیار کرد. در مورد این که آیا وی عضو نسل ۹۸ بوده است با نه اختلاف نظر هست. وی علاوه بر نوشته های خود نقش مهمی در روشنفکری در اسپانیا داشته است.
وی در بخش قدیمی شهر بیلبائو، استان بیسکای، در سرزمین باسک در ۲۹ سپتامبر ۱۸۶۴ به دنیا آمد. پسر فلیکس د اونامونو و سالومه خوگو بود. وی در جوانی به زبان باسک علاقه مند بود و برای به دست آوردن شغل آموزگاری در کانون بیلبائو تلاش کرد.
وی در دو دوره (از ۱۹۰۰ تا ۱۹۲۴ و از ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۶-دورهٔ انقلاب فرهنگی و سیاسی اسپانیا) رئیس دانشگاه سالامانکا بوده است. وی در ۱۹۲۴ توسط دولت برکنار شد که اعتراض شدید روشنفکران اسپانیا را سبب شد. او تا سال ۱۹۳۰ در تبعید در جزیرهٔ فوئرته ونتورا به سر می برد تا این که به فرانسه فرار کرد. وی بعد از سقوط دیکتاتوری میگل پریمو د ریورا به اسپانیا برگشت و مقام خود را در دانشگاه بازپس گرفت. گفته می شود روزی که وی بعد از تبعید خود به دانشگاه بازگشت سخنرانی خود را این گونه آغاز کرد: «همچنانکه دیروز داشتیم می گفتیم…» مانند فری لوئیس د لئون که چهار قرن پیش از وی گفته بودگویا این که او اصلاً غایب نبوده است. بعد از سقوط دیکتاتوری ریورا مردم اسپانیا دومین جمهوری خود را تجربه کردند. کوششی برای این که کنترل کشور خود را توسط دموکراسی بدست بگیرند هر چند این کوشش زیاد عمر نکرد. در این مدت اونامونو کاندیدای یک حزب روشنفکرانه به نام ال سرویسیو د لا ریپوپلیکا بود.
صلح در جنگ در ۱۸۹۵ — رمانی است دربارهٔ رابطه خویش و جهان بواسطه آشنایی با مرگ. این رمان بر اساس تجربه ها خود اونامونو در زمان بچگی در حین محاصره بیلبائو توسط کارل گراها در سومین جنگ کارل گرا نوشته شده است.
عشق و تربیت در ۱۹۰۲ — رمانی کمدی-تراژدی و تقلیدی مسخره آمیز از روانشناسی اثبات گرا است. رمان دربارهٔ پدری است که سعی می کند با استفاده از اصول اثبات گرایی از پسر خود یک نابغه بسازد.
آینه مرگ در ۱۹۱۳ — مجموعه داستان است.
مه (رمان) در ۱۹۱۴ یکی از آثار مهم و اصلی اونامونو است. وی این اثر را یک نیولا نامید تا آن را از رمان عادی متمایز کند.
ابل سانچز در ۱۹۱۷ — این بار وی از داستان هابیل و قابیل استفاده می کند تا به موضوع حسادت بپردازد.
تولیو مونتالبان در ۱۹۲۰ — رمانی کوتاه دربارهٔ خطر خراب شدن شخصیت واقعی یک فرد توسط وجهه عمومی او. مشکلی که خود اونامونو نیز با آن دست به گریبان بود.
سه رمان شایان تقلید و یک مقدمه در ۱۹۲۰ — عنوان کتاب یادآور کتاب سه رمان شایان تقلید سروانتس است.
خاله تولا در ۱۹۲۱ — این رمان آخرین رمان بلند وی است و موضوع آن دربارهٔ مادری است. موضوعی که وی قبلاً در رمان های عشق و تربیت و دو مادر به آن پرداخته بود.
ترسا در ۱۹۲۴ — اثری راوی گرایانه و شامل شعرهای رمانتیک است. هدف آن ایجاد یک ایدئال از طریق بازخلق کردن معشوق است.
چگونه یک رمان درست کنیم در ۱۹۲۷ — تشریح یک رمان اونامونو است.
دون ساندالیو ٫ بازیکن شطرنج
وی یک نوگرا بود و به برداشتن مرز ژانرهای مختلف کمک بسیار کرد. در مورد این که آیا وی عضو نسل ۹۸ بوده است با نه اختلاف نظر هست. وی علاوه بر نوشته های خود نقش مهمی در روشنفکری در اسپانیا داشته است.
وی در بخش قدیمی شهر بیلبائو، استان بیسکای، در سرزمین باسک در ۲۹ سپتامبر ۱۸۶۴ به دنیا آمد. پسر فلیکس د اونامونو و سالومه خوگو بود. وی در جوانی به زبان باسک علاقه مند بود و برای به دست آوردن شغل آموزگاری در کانون بیلبائو تلاش کرد.
وی در دو دوره (از ۱۹۰۰ تا ۱۹۲۴ و از ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۶-دورهٔ انقلاب فرهنگی و سیاسی اسپانیا) رئیس دانشگاه سالامانکا بوده است. وی در ۱۹۲۴ توسط دولت برکنار شد که اعتراض شدید روشنفکران اسپانیا را سبب شد. او تا سال ۱۹۳۰ در تبعید در جزیرهٔ فوئرته ونتورا به سر می برد تا این که به فرانسه فرار کرد. وی بعد از سقوط دیکتاتوری میگل پریمو د ریورا به اسپانیا برگشت و مقام خود را در دانشگاه بازپس گرفت. گفته می شود روزی که وی بعد از تبعید خود به دانشگاه بازگشت سخنرانی خود را این گونه آغاز کرد: «همچنانکه دیروز داشتیم می گفتیم…» مانند فری لوئیس د لئون که چهار قرن پیش از وی گفته بودگویا این که او اصلاً غایب نبوده است. بعد از سقوط دیکتاتوری ریورا مردم اسپانیا دومین جمهوری خود را تجربه کردند. کوششی برای این که کنترل کشور خود را توسط دموکراسی بدست بگیرند هر چند این کوشش زیاد عمر نکرد. در این مدت اونامونو کاندیدای یک حزب روشنفکرانه به نام ال سرویسیو د لا ریپوپلیکا بود.
wiki: میگل د اونامونو