کلمه جو
صفحه اصلی

بیکاره


مترادف بیکاره : بی مصرف، تنبل، تن پرور، کاهل، لش، مفتخوار، مهمل، ول، ولگرد، بیهوده گرد، هرزه گرد، ولو، هنجام، هیچکاره

متضاد بیکاره : زرنگ، شاغل

فارسی به انگلیسی

derelict, idle, loafer, unemployed, wanker, wastrel, goldbrick

derelict, idle, loafer, unemployed, wanker, wastrel


فارسی به عربی

متشرد
کامل

متشرد


مترادف و متضاد

vagabond (اسم)
ولگرد، خزپوش، بیکاره، طفیلی، دربدر، خانه بدوش

idler (اسم)
گیجی، ادم بیکار و تنبل، ادم بیکاره و مهمل، ادم تنبل، بیکاره، کند ذهنی، چرخ دلاله

do-nothing (اسم)
بیکاره

vagabond (صفت)
بی کاره، خانه بدوش

do-nothing (صفت)
تنبل، عاطل، بی کاره

inactive (صفت)
سست، تنبل، بی کاره، بی اثر، بی جنبش، غیر فعال، بدون فعالیت، کساد، ناکنش ور، بی حال

بیمصرف، تنبل، تنپرور، کاهل، لش، مفتخوار، مهمل، ول، ولگرد، بیهودهگرد، هرزهگرد، ولو، هنجام، هیچکاره ≠ زرنگ، شاغل


فرهنگ فارسی

بیکار، بی هنر، ولگرد، بی فایده
( صفت اسم ) ۱ - بیکار ۲ - بیهنر . ۳ - ولگرد ۴ - بیفایده بیسود بیمصرف

فرهنگ معین

(رِ یا رَ )(ص مر. )۱ - بی کار. ۲ - بی هنر. ۳ - ولگرد. ۴ - بی فایده ، بی مصرف .

لغت نامه دهخدا

بی کاره. [ رَ / رِ ] ( ص مرکب ) آنکه هیچ کاری ندارد. بی کار. بی اشتغال. بی شغل. ( از یادداشت مؤلف ). || بی هنر. نادان در هنر و صنعت. ( یادداشت مؤلف ). || آنکه به هیچ کار نشاید. عاطل. ( از یادداشت مؤلف ). || بی فایده و بی مصرف. بیسود: مردمان بیکاره ؛ کسانی که از وجود آنها هیچ فایده ای مترتب نباشد. ( از ناظم الاطباء ). || ولگرد. رجوع به بی کار شود.

فرهنگ عمید

۱. بیکار.
۲. بی هنر.
۳. ولگرد.
۴. بی فایده.

پیشنهاد کاربران

بیکار، بی هنر، ولگرد، بی فایده، لش، تنبل، لندهور


کلمات دیگر: