terrestrial, territorial, overland
ارضی
فارسی به انگلیسی
agrarian, territorial
عربی به فارسی
زميني , خاکي , اين جهاني , دنيوي
مترادف و متضاد
زمینی، محلی، داخلی، منطقه ای، ارضی
فرهنگ فارسی
( صفت ) منسوب به ارض مربوط به ارض زمینی خاکی بری . یا آفات ارضی . آفتها و زیانها و بهایی که از پیشامد حادثه ها در روی زمین به ساکنان آن میرسد مقابل آفات سماوی . یا شکل ارضی . مکعب .
خشنود تر
خشنود تر
لغت نامه دهخدا
ارضی . [ اَ ] (ص نسبی ) منسوب به ارض . زمینی . خاکی . بری .
- آفات ارضی ؛ مقابل سماوی .
- شکل ارضی ؛ مکعب .
ارضی . [ اَ ضا ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از رِضی و رضوان . خشنودتر. راضی تر. || مرضی تر.
ارضی. [ اَ ] ( ص نسبی ) منسوب به ارض. زمینی. خاکی. بری.
- آفات ارضی ؛ مقابل سماوی.
- شکل ارضی ؛ مکعب.
ارضی. [ اَ ضا ] ( ع ن تف ) نعت تفضیلی از رِضی و رضوان. خشنودتر. راضی تر. || مرضی تر.
- آفات ارضی ؛ مقابل سماوی.
- شکل ارضی ؛ مکعب.
ارضی. [ اَ ضا ] ( ع ن تف ) نعت تفضیلی از رِضی و رضوان. خشنودتر. راضی تر. || مرضی تر.
دانشنامه اسلامی
کلمات دیگر: