کلمه جو
صفحه اصلی

ارضی

فارسی به انگلیسی

terrestrial, territorial, overland


agrarian, territorial


territorial, earthly, terrestrial, agrarian

عربی به فارسی

زميني , خاکي , اين جهاني , دنيوي


مترادف و متضاد

territorial (صفت)
زمینی، محلی، داخلی، منطقه ای، ارضی

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به ارض مربوط به ارض زمینی خاکی بری . یا آفات ارضی . آفتها و زیانها و بهایی که از پیشامد حادثه ها در روی زمین به ساکنان آن میرسد مقابل آفات سماوی . یا شکل ارضی . مکعب .
خشنود تر

لغت نامه دهخدا

ارضی . [ اَ ] (ص نسبی ) منسوب به ارض . زمینی . خاکی . بری .
- آفات ارضی ؛ مقابل سماوی .
- شکل ارضی ؛ مکعب .


ارضی . [ اَ ضا ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از رِضی و رضوان . خشنودتر. راضی تر. || مرضی تر.


ارضی. [ اَ ] ( ص نسبی ) منسوب به ارض. زمینی. خاکی. بری.
- آفات ارضی ؛ مقابل سماوی.
- شکل ارضی ؛ مکعب.

ارضی. [ اَ ضا ] ( ع ن تف ) نعت تفضیلی از رِضی و رضوان. خشنودتر. راضی تر. || مرضی تر.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَرْضِی: زمین من
ریشه کلمه:
ارض (۴۶۱ بار)
ی (۱۰۴۴ بار)


کلمات دیگر: