<div class="boxBd">مترا. [ م َ ] ( اِ ) به لغت زند و پازند باران را گویند و به عربی مطر خوانند. ( برهان ) ( از آنندراج ). به لغت زند و پازند باران و مطر. ( ناظم الاطباء ).<br><hr>مترا. [ م ِ ] ( اِخ ) مهر. فرشته فروغ.( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). و رجوع به میترا شود.</div>

مترا. [ م َ ] ( اِ ) به لغت زند و پازند باران را گویند و به عربی مطر خوانند. ( برهان ) ( از آنندراج ). به لغت زند و پازند باران و مطر. ( ناظم الاطباء ). مترا. [ م ِ ] ( اِخ ) مهر. فرشته فروغ.( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). و رجوع به میترا شود.

لغت نامه دهخدا

<div class="boxBd">فرشته فروغ</div>

فرهنگ فارسی

<p><span class=""hl"">مترا.</span> [ م ِ ] (اِخ ) مهر. فرشته ٔ فروغ .(یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به میترا شود.<br></p>

مترا. [ م ِ ] (اِخ ) مهر. فرشته ٔ فروغ .(یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به میترا شود.

<p><span class=""hl"">مترا.</span> [ م َ ] (اِ) به لغت زند و پازند باران را گویند و به عربی مطر خوانند. (برهان ) (از آنندراج ). به لغت زند و پازند باران و مطر. (ناظم الاطباء).<br></p>

مترا. [ م َ ] (اِ) به لغت زند و پازند باران را گویند و به عربی مطر خوانند. (برهان ) (از آنندراج ). به لغت زند و پازند باران و مطر. (ناظم الاطباء).

مترا

فرهنگ فارسی

لغت نامه دهخدا

دانشنامه عمومی