کلمه جو
صفحه اصلی

تتام

فرهنگ فارسی

تئم . همزاد

لغت نامه دهخدا

تتام. [ ت َ تام م ] ( ع مص ) آمدن همه قوم و تمام شدن آنها. ( از اقرب الموارد ) ( از قطرالمحیط ). آمدن همه آنها و تمام شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). منه الحدیث : فتتامت الیه ِ قریش ؛ ای جأته متوافرة متتابعة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

تتأم. [ ت َ ءَ ] ( ع مص ) تِئْم. همزاد. ( منتهی الارب ).

تتام . [ ت َ تام م ] (ع مص ) آمدن همه ٔ قوم و تمام شدن آنها. (از اقرب الموارد) (از قطرالمحیط). آمدن همه ٔ آنها و تمام شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). منه الحدیث : فتتامت الیه ِ قریش ؛ ای جأته متوافرة متتابعة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: