کلمه جو
صفحه اصلی

لمق

لغت نامه دهخدا

لمق. [ ل َ ] ( ع مص ) نوشتن. ( منتهی الارب ). نبشتن. ( زوزنی ). || محو و پاک کردن. ( منتهی الارب ). ستردن ( هو من الاضداد ). ( زوزنی ). || به کف برچشم زدن. ( منتهی الارب ). || چشم مالیدن. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). || دیدن. نگریستن. یقال : لمقته ببصری مثل رمقته. ( منتهی الارب ).

لمق. [ ل َ م َ ] ( ع اِ ) لمق الطریق ؛ میانه راه. ( منتهی الارب ).

لمق. [ ل ُ م ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ لامق. ( منتهی الارب ).

لمق . [ ل َ ] (ع مص ) نوشتن . (منتهی الارب ). نبشتن . (زوزنی ). || محو و پاک کردن . (منتهی الارب ). ستردن (هو من الاضداد). (زوزنی ). || به کف برچشم زدن . (منتهی الارب ). || چشم مالیدن . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || دیدن . نگریستن . یقال : لمقته ببصری مثل رمقته . (منتهی الارب ).


لمق . [ ل َ م َ ] (ع اِ) لمق الطریق ؛ میانه ٔ راه . (منتهی الارب ).


لمق . [ ل ُ م ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ لامق . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: