شاعری است فارسی زبان .
قریع الفرس
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
قریعالفرس. [ ق َ عُل ْ ف َ رَ ] ( اِخ ) شاعری است فارسی زبان که سوزنی در مطلع قصیده خود از او یاد کرده و گوید :
من آن کسم که چو کردم به هجو گفتن رای
هزار منجیک از پیش من کم آرد پای
خجسته خواجه نجیبی خطیری و طیان
قریع و عمعق وحکاک فرید یافه درای.
در مورد بیت دوم که نام هشت تن از شاعران پیش از خود را آورده است سعید نفیسی گوید: مراد از قریع در این شعر شاعری است از همین دوره که اشعاری از او در فرهنگها باقی مانده است ، و نام درست او قریعالفرس بوده و چون در همین دوره شاعر دیگری بوده که در فرهنگها اشعاری از او به نام فریدالدهر باقی مانده در فرهنگها به واسطه شباهت کلمه قریعو فرید نامی به صورت قریعالدهر ساخته اند. ( تعلیقات نفیسی بر لباب الالباب چ 1335 هَ. ش. ).
من آن کسم که چو کردم به هجو گفتن رای
هزار منجیک از پیش من کم آرد پای
خجسته خواجه نجیبی خطیری و طیان
قریع و عمعق وحکاک فرید یافه درای.
در مورد بیت دوم که نام هشت تن از شاعران پیش از خود را آورده است سعید نفیسی گوید: مراد از قریع در این شعر شاعری است از همین دوره که اشعاری از او در فرهنگها باقی مانده است ، و نام درست او قریعالفرس بوده و چون در همین دوره شاعر دیگری بوده که در فرهنگها اشعاری از او به نام فریدالدهر باقی مانده در فرهنگها به واسطه شباهت کلمه قریعو فرید نامی به صورت قریعالدهر ساخته اند. ( تعلیقات نفیسی بر لباب الالباب چ 1335 هَ. ش. ).
کلمات دیگر: