کلمه جو
صفحه اصلی

فریک

فرهنگ فارسی

یا اکسید فریک .ترکیبی است از آهن سه ظرفیتی اکسیژن که در صورت اختلاط با مقداری خاک رس به نام گل اخرا برای رنگ کردن آهن به کار می رود .
دانه مالیده . طعامی که از دانه خرد کرده با روغن و جز آن سازند .

لغت نامه دهخدا

فریک . [ ف َ ] (ع اِ) دانه ٔ مالیده . (منتهی الارب ).المفروک المنقی من الحب . (اقرب الموارد). || طعامی است که گندم نارسیده را مالیده بروغن و جزآن ترتیب داده . (منتهی الارب ). طعامی که از دانه ٔ خرد کرده با روغن و جز آن سازند. (از اقرب الموارد).


فریک. [ ف َ ] ( ع اِ ) دانه مالیده. ( منتهی الارب ).المفروک المنقی من الحب. ( اقرب الموارد ). || طعامی است که گندم نارسیده را مالیده بروغن و جزآن ترتیب داده. ( منتهی الارب ). طعامی که از دانه خرد کرده با روغن و جز آن سازند. ( از اقرب الموارد ).

فریک. [ ف َ ] ( اِ ) اسم فارسی فرخ است. ( تحفه حکیم مؤمن ). کبک جوانه یا مرغ خانگی جوانه. فرخ. جوجه. ( یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به فرخ شود.

فریک. [ ف ِ] ( اِخ ) دهی از بخش اردل شهرستان شهر کرد که دارای 66 تن سکنه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ).

فریک. [ ف ِرْ ری ] ( فرانسوی ، ص ) ( اصطلاح شیمی ) اکسید فریک ترکیبی از آهن سه ظرفیتی و اکسیژن که در صورت اختلاط با مقداری گل اخرا برای رنگ کردن آهن به کار میرود. ( از فرهنگ فارسی معین ).

فریک . [ ف َ ] (اِ) اسم فارسی فرخ است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). کبک جوانه یا مرغ خانگی جوانه . فرخ . جوجه . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به فرخ شود.


فریک . [ ف ِرْ ری ] (فرانسوی ، ص ) (اصطلاح شیمی ) اکسید فریک ترکیبی از آهن سه ظرفیتی و اکسیژن که در صورت اختلاط با مقداری گل اخرا برای رنگ کردن آهن به کار میرود. (از فرهنگ فارسی معین ).


فریک . [ ف ِ] (اِخ ) دهی از بخش اردل شهرستان شهر کرد که دارای 66 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).


دانشنامه عمومی

مختصات: ۳۲°۱۲′۴۹″ شمالی ۵۰°۰۱′۰۵″ شرقی / ۳۲٫۲۱۳۶۱°شمالی ۵۰٫۰۱۸۰۶°شرقی / 32.21361; 50.01806
فِریَک روستایی است در شهرستان کوهرنگ، بخش بازفت، استان چهارمحال و بختیاری.

گویش مازنی

/ferik/ به تندی و با شتاب رفتن

به تندی و با شتاب رفتن



کلمات دیگر: