فس
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
کلاه قرمز منگوله دار، فینه، فس
فرهنگ فارسی
( اسم ) فسوه چس .
لغت نامه دهخدا
فس. [ ف ِس س / ف ِ ] ( اِ صوت ) نام آواز برآمدن بادی محبوس ، از شکاف یا سوراخی که یابد. ( یادداشت بخط مؤلف ). || آواز خفیف اخراج باد از مخرج انسان یا حیوانات.
- چس و فس ؛ چیزهای بی ارزش و پست.
فس. [ ف ِ ] ( اِ ) نام کلاهی که در شهر فس واقع در غرب افریقا می ساختند و آن کلاه معمولی ترکان عثمانی و مصریان بود و در واقع نوعی فینه بود که از نمد یا ماهوت سرخ بی درز ساخته می شد. ( از یادداشتهای مؤلف ).
- چس و فس ؛ چیزهای بی ارزش و پست.
فس. [ ف ِ ] ( اِ ) نام کلاهی که در شهر فس واقع در غرب افریقا می ساختند و آن کلاه معمولی ترکان عثمانی و مصریان بود و در واقع نوعی فینه بود که از نمد یا ماهوت سرخ بی درز ساخته می شد. ( از یادداشتهای مؤلف ).
فس . [ ف ِ ] (اِ) نام کلاهی که در شهر فس واقع در غرب افریقا می ساختند و آن کلاه معمولی ترکان عثمانی و مصریان بود و در واقع نوعی فینه بود که از نمد یا ماهوت سرخ بی درز ساخته می شد. (از یادداشتهای مؤلف ).
فس . [ ف ِس س / ف ِ ] (اِ صوت ) نام آواز برآمدن بادی محبوس ، از شکاف یا سوراخی که یابد. (یادداشت بخط مؤلف ). || آواز خفیف اخراج باد از مخرج انسان یا حیوانات .
- چس و فس ؛ چیزهای بی ارزش و پست .
گویش مازنی
/fas/ فسخ - زایل کردن – تباه گردانیدن رای & قهر – نشانه قهر کردن & فین کردن – بالا و پایین کشیدن آب بینی - کسی که بدون خداحافظی برود
۱فسخ ۲زایل کردن – تباه گردانیدن رای
قهر – نشانه قهر کردن
۱فین کردن – بالا و پایین کشیدن آب بینی ۲کسی که بدون خداحافظی ...
کلمات دیگر: