خنک وروشن شدن چشم، شک شدن اشک وپیدایش شادی درچشم، قره العین: مایه سروریاروشنایی چشم، نوردیده
( اسم ) جغرات خشک .
برگردیدن رنگ رخ از اندوه یا خشم
( اسم ) جغرات خشک .
برگردیدن رنگ رخ از اندوه یا خشم
(قُ) [ تر. ] (اِ.) یک دم آب ، جرعه . ؛~. ~جرعه جرعه .
(قَ) (ص . اِ.) دیوث ، قلتبان .
قرت . [ ق َ رَ ] (ع مص ) برگردیدن رنگ رخ از اندوه یا خشم . (منتهی الارب ). تغییرکردن چهره ٔ کسی از غم یا خشم . (از اقرب الموارد).
قرت . [ ق َ] (ص ) دیوث . قلتبان . به چشم خودبین . (ناظم الاطباء).
قرت . [ ق َ رَ ] (ع اِ) برف . (منتهی الارب ). جَمَد. (اقرب الموارد). || آب منجمد. (منتهی الارب ).
قرت . [ ق ُ ] (اِ) یک دم آب . (غیاث ). جرعه . (ناظم الاطباء).
- امثال :
هنوز دو قرت و نیمش باقی است ؛ درباره ٔ کسی گویند که هرچه خورد سیر نگردد. و رجوع به امثال و حکم دهخدا ذیل «دو قرت » شود.
قرت . [ ق ُ ] (ترکی ، اِ) جغرات خشک . (غیاث ).
۱گلو ۲برجستگی های دمل گونه ی روی بدن یا صورت که در اثر ضرب ...
۱جرعه – جرعه ی آب ۲زیرگلو
سیبک گلو