( صفت ) ۱ - بیعرضه بی قابلیت ۲ - بی زور ناتوان .
فزرتی
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(فِ زِ )(ص نسب . )(عا. )زپرتی ، سست ، بی مقاومت ، ناقابل .
واژه نامه بختیاریکا
( فِزِرتی ) ول؛ بی اساس؛ مالیده شده
پیشنهاد کاربران
فِزِرتی ( گونه فارسی زِپِرتی! )
بی زور، ناتوان، نُنُر، سُوسُول، ژیگول، فُکُلی، تی تیش! - چُلمَن، چُلُفتی، شاسگول! -
قزمیت، درب و داغون، خراب، مُفَنگی، زیقی، پیزوری، فَکَسَنی ( فَکَستَنی ) !، دَرِپیت! - مسخره، مزخرف، خز!، زاقارت!
بی زور، ناتوان، نُنُر، سُوسُول، ژیگول، فُکُلی، تی تیش! - چُلمَن، چُلُفتی، شاسگول! -
قزمیت، درب و داغون، خراب، مُفَنگی، زیقی، پیزوری، فَکَسَنی ( فَکَستَنی ) !، دَرِپیت! - مسخره، مزخرف، خز!، زاقارت!
کلمات دیگر: