فنری
فارسی به انگلیسی
resilient, elastic, working with a spring, clock work
elastic, spring
فارسی به عربی
شریط مطاطی
مترادف و متضاد
فنری، پس جهنده
فنری، قابل ارتجاع، جهنده، سرچشمه وار
فنری، کشسان، قابل ارتجاع، کش دار، مرتجع، سبک روح
فنری، شبیه شلاق
لغت نامه دهخدا
فنری. [ ف َ ن َ ] ( ص نسبی ) آنچه مانند فنر باشد. || آنچه در آن فنر به کار رفته باشد: تنبان فنری. تختخواب فنری. ( یادداشت مؤلف ).
واژه نامه بختیاریکا
فیچ فیچو
کلمات دیگر: