آب
ابو مدرک
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ابومدرک. [ اَ م ُ رِ] ( ع اِ مرکب ) آب. ( مهذب الاسماء ). ماء. ( المرصّع ).
ابومدرک. [ اَ م ُ رِ ] ( اِخ ) عثمان بن وکیع. از روات است.
ابومدرک. [ اَ م ُ رِ ] ( اِخ ) کثیر. محدث است.
ابومدرک. [ اَ م ُ رِ ] ( اِخ ) عثمان بن وکیع. از روات است.
ابومدرک. [ اَ م ُ رِ ] ( اِخ ) کثیر. محدث است.
کلمات دیگر: