کلمه جو
صفحه اصلی

مجرا


مترادف مجرا : آبراه، جو، راه، کانال، مسیر، گذرگاه، سوراخ، منفذ، شیوه عمل، روش | اجراکننده، اقدام کننده، عمل کننده

برابر پارسی : آبراه، راه، گدار، گذرگاه

فارسی به انگلیسی

aqueduct, channel, duct, line, passage, pipe, trench, tube


canal, vessel, channel, passage, duct, pipe, tube, aqueduct, line, trench

channel, passage, duct, canal


فارسی به عربی

سفینة , قناة , مجری , مدرج , مریی

مترادف و متضاد

۱. آبراه، جو، راه، کانال
۲. مسیر، گذرگاه
۳. سوراخ، منفذ
۴. شیوه عمل، روش


runway (اسم)
باند فرودگاه، راهرو، مجرا، رد پا

aqueduct (اسم)
قنات، کانال یا مجرای اب، مجرا

flume (اسم)
قنات، مجرا، کاریز، ناودان، دره تنگ، جوی اسیاب

duct (اسم)
مجرا، خط سیر، مجرای لنف، لوله کوچک

conduit (اسم)
مجرا، لوله، مجرای اب، مجرای سیم، لوله اب، اب گذر

channel (اسم)
مجرا، ترعه، کانال، مجرای فاضل اب، دریا، ورودی و خروجی مجرایی

canal (اسم)
مجرا، اب رو، کاریز، ترعه، ابراه، زه اب، مجرای فاضلاب

tube (اسم)
مجرا، نای، نی، لوله، دودکش، ناودان، لامپ، تونل، لوله خمیر ریش و غیره

gully (اسم)
مجرا، ابکند، کاریز، زه کشی، ساطور، اب گذر، دره کوچک، راه آب، کارد

strand (اسم)
مجرا، ساحل، کنار دریا، کرانه، رشته، مجرای سیم، بندرگاه، لا، لایه، کنار رود

gullet (اسم)
مجرا، نای، کانال، اب گذر، مری، گلو

foramen (اسم)
روزنه، سوراخ، مجرا، مخرج، ثقبه

spiracle (اسم)
مجرا، سوراخ تنفس

آبراه، جو، راه، کانال


مسیر، گذرگاه


سوراخ، منفذ


شیوه عمل، روش


اجراکننده، اقدام‌کننده، عمل‌کننده


فرهنگ فارسی

( اسم ) رسم الخطی از مجری در فارسی .
جای روان شدن

هریک‌ از ساختارهای‌ لوله‌ای‌‌شکلی‌ که‌ ترشحات‌ برخی‌ غدد یا اندام‌ها ازطریق آنها خارج‌ می‌شود


فرهنگ معین

(مَ ) [ از ع . ] (اِ. ) نک مجری .

لغت نامه دهخدا

مجرا. [ م ُ ] ( ع ص ) مُجری ̍ روان کرده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). روان شده و اجراشده. ( ناظم الاطباء ). ورجوع به مجری شود. || برآورده شده. ( ناظم الاطباء ). || تسلیم شده. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) جای روان کردن. ( غیاث ) ( آنندراج ).

مجرا. [ م َ ] ( ع اِ ) مَجری ̍ جای روان شدن و جای جاری شدن. ( غیاث ) ( آنندراج ). محل جریان و محل روان شدن. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مجری شود.
- باد مجرا ؛ در شاهد ذیل مجرای باد، و مراد از باد نفحه یا دمی است که از آستین مریم وارد شد و نطفه عیسی در رحم وی تکوین یافت :
به مهد و راستین و حامل بکر
به دست و آستین باد مجرا.
خاقانی.
- مجرای آب ؛ جایی که آب از آن عبور می کند.
- مجرای بول ؛ راهی که کمیز از آن از آبدان بیرون می آید. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مجری شود.
- مجرای ماء ؛ محل گذر آب. ( ناظم الاطباء ).
- مجرای نهر ؛ بستر رودخانه.
|| نار و ناودان. || نهر و آبگذر. ( ناظم الاطباء ). راه آب :
چندان برون رانده سپه کاتش گرفته فرق مه
نه باد را بر خاک ره نه آب مجرا داشته.
خاقانی.
به تیشه روی خارا می خراشید
چو بید از سنگ مجرا می تراشید.
نظامی.
|| معبر و راه. || قنات و کاریز. || هدف و نشانه. ( ناظم الاطباء ).
- مجرا بستن ؛ نشانه گذاشتن برای توپ و جز آن.
|| یک منزل و یک مرحله از سفر. || مسافتی که کشتی در مدت بیست و چهار ساعت می پیماید. ( ناظم الاطباء ). || به اصطلاح بعضی متأخرین هندوستان ملاقات امرا و سلام و تسلیمات را گویند. ( غیاث ) ( آنندراج ). || نام حرکت رَوی. ( غیاث ) ( آنندراج ). و رجوع به مجری ( اصطلاح قافیه ) شود.

مجرا. [ م ُ ] (ع ص ) مُجری ̍ روان کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). روان شده و اجراشده . (ناظم الاطباء). ورجوع به مجری شود. || برآورده شده . (ناظم الاطباء). || تسلیم شده . (ناظم الاطباء). || (اِ) جای روان کردن . (غیاث ) (آنندراج ).


مجرا. [ م َ ] (ع اِ) مَجری ̍ جای روان شدن و جای جاری شدن . (غیاث ) (آنندراج ). محل جریان و محل روان شدن . (ناظم الاطباء). و رجوع به مجری شود.
- باد مجرا ؛ در شاهد ذیل مجرای باد، و مراد از باد نفحه یا دمی است که از آستین مریم وارد شد و نطفه ٔ عیسی در رحم وی تکوین یافت :
به مهد و راستین و حامل بکر
به دست و آستین باد مجرا.

خاقانی .


- مجرای آب ؛ جایی که آب از آن عبور می کند.
- مجرای بول ؛ راهی که کمیز از آن از آبدان بیرون می آید. (ناظم الاطباء). و رجوع به مجری شود.
- مجرای ماء ؛ محل گذر آب . (ناظم الاطباء).
- مجرای نهر ؛ بستر رودخانه .
|| نار و ناودان . || نهر و آبگذر. (ناظم الاطباء). راه آب :
چندان برون رانده سپه کاتش گرفته فرق مه
نه باد را بر خاک ره نه آب مجرا داشته .

خاقانی .


به تیشه روی خارا می خراشید
چو بید از سنگ مجرا می تراشید.

نظامی .


|| معبر و راه . || قنات و کاریز. || هدف و نشانه . (ناظم الاطباء).
- مجرا بستن ؛ نشانه گذاشتن برای توپ و جز آن .
|| یک منزل و یک مرحله از سفر. || مسافتی که کشتی در مدت بیست و چهار ساعت می پیماید. (ناظم الاطباء). || به اصطلاح بعضی متأخرین هندوستان ملاقات امرا و سلام و تسلیمات را گویند. (غیاث ) (آنندراج ). || نام حرکت رَوی . (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به مجری (اصطلاح قافیه ) شود.

فرهنگ عمید

۱. محل عبور، ممر، جای روان شدن.
۲. روش عادی و طبیعی انجام یک امر.
۳. (ادبی ) در قافیه، حرکت رَوی.
اجراشده، روان کرده شده.

۱. محل عبور؛ ممر؛ جای روان شدن.
۲. روش عادی و طبیعی انجام یک امر.
۳. (ادبی) در قافیه، حرکت رَوی.


اجراشده؛ روان‌کرده‌شده.


دانشنامه عمومی

مجرا (کالبدشناسی). در دانش کالبدشناسی مجرا (به انگلیسی: Lumen) به معنای فضای درونی هرگونه بافت و ساختار لوله ای شکلی در بدن است. همچنین مجرا به محیط های درون یاخته یا درون اجزای یاخته همچون شبکه آندوپلاسمی نیز گفته می شود. نمونه هایی از مجراهای درون بدن انسان شامل رگ ها، روده ها، لیزوزوم های درون یاخته و غیره اشاره کرد.
رگ
شبکه آندوپلاسمی
لایه درون رگی
کالبد شناسی
روده
لیزوزوم

دانشنامه آزاد فارسی

مَجرا (channel)
(یا: کانال) مسیریا پیوندگاه مبادلۀ اطلاعاتبین دو دستگاه مختلف. در ارتباطاتنیز به محیط انتقال اطلاعات، اطلاق می گردد. بسته به نوع کانال ارتباطی، اطلاعات را (اعم از داده ها، صوت و تصویر) می تواند به صورت آنالوگیا دیجیتالمنتقل سازد.

فرهنگستان زبان و ادب

{duct , ductus} [پزشکی-دندان پزشکی] هریک از ساختارهای لوله ای شکلی که ترشحات برخی غدد یا اندام ها ازطریق آنها خارج می شود

پیشنهاد کاربران

راه ، مسیر ، گذرگاه

گربه رو ( نه گربه روی ) / شغال رو ( گویش تهرانی ) =مجرا گردش هوا در جرز دیوارهای خشتی . مجرای باریک

در آذری نیز پیشیه یولی گفته می شود.


کلمات دیگر: