در علم اقتصاد، قانون اوکان (برگرفته شده از نام آرتور ملوین اوکان، فردی که رابطه را در سال ۱۹۶۲ مطرح کرد) یک رابطه تجربی مشاهده شده است میان بیکاری و زیان در تولید یک کشور. در «نسخه شکاف» بیان می شود که به ازای هر ۱ درصد افزایش در نرخ بیکاری، از تولید ناخالص داخلی یک کشور نسبت به تولید ناخالص داخلی بالقوه آن، تقریباً بیش از ۲ درصد کاسته می شود. در «نسخه تفاوت» رابطه بین تغییرات سه ماهه بیکاری و تغییرات فصلی تولید ناخالص داخلی واقعی شرح داده می شود. ثبات و سودمندی این قانون مورد تردید است.
یک کاهش اثر ضریب فزاینده در اثر کاهش گردش پول کارگران ایجاد می شود.
افراد بیکار ممکن است از نیروی کار حذف شوند (دیگر به دنبال کار نباشند)، پس از آن؛ آن ها دیگر در آمار بیکاران شمارش نمی شوند.
کارگران شاغل ممکن است ساعت های کوتاه تری کار کنند.
بهره وری نیروی کار ممکن است کاهش یابد، شاید به این دلیل که کارفرمایان بیشتر از حد نیازشان کارگر دارند.
شاید اگر به قانون اوکان "قاعده انگشت شست اوکان" بگوییم؛ دقیق تر باشد. به دلیل اینکه این قانون یک تقریب بر اساس مشاهدات تجربی است تا آن که یک نتیجه حاصل از تئوری. قانون اوکان تقریبی است، زیرا عوامل دیگری به غیر از اشتغال (مانند بهره وری) خروجی را تحت تأثیر قرار می دهند. در بیانیه اصلی اوکان از قانون خود، افزایش۲٪ در خروجی برابر است با یک کاهش ۱٪ ای در نرخ بیکاری ادواری؛ یک افزایش ۰٫۵٪ ای در مشارکت نیروی کار؛ یک افزایش ۰٫۵٪ ای در ساعات کار هر کارمند؛ و یک افزایش ۱٪ ای در خروجی به ازای ساعات کار (بهره وری نیروی کار).قانون اوکان بیان می کند که افزایش یک واحد در نرخ بیکاری دوره ای در ارتباط است با دو واحد درصد از رشد منفی تولید ناخالص داخلی واقعی. رابطه بسته به کشور و دوره زمانی مورد بررسی تغییر می کند.رابطه با برازش رشد تولید ناخالص داخلی یا تولید ناخالص ملی بر تغییر در نرخ بیکاری تست شده است. مارتین پراچونی کاهش ۳٪ ای در خروجی به ازای هر ۱ درصد افزایش در نرخ بیکاری را برآورد کرد. با این حال، او استدلال کرد که اکثر این تغییر در خروجی در واقع ناشی از تغییرات در عوامل دیگر به غیر از بیکاری، مانند استفاده از ظرفیت و ساعت کار کرده است. اگر این عوامل دیگر را ثابت نگه داریم؛ ارتباط بین بیکاری و تولید ناخالص داخلی به حدود۰٫۷٪ به ازای هر ۱٪ تغییر در نرخ بیکاری کاهش می یابد (پراچونی ۱۹۹۳). به نظر می رسد که اندازه این کاهش در طول زمان در ایالات متحده آمریکا رو به زوال است. طبق اندرو هابیل و بن برنانکی، برآوردها بر اساس داده های سال های اخیر؛ کاهش ۲٪ ای در خروجی به ازای هر ۱ درصد افزایش در بیکاری را نشان می دهند (هابیل و برنانکی ۲۰۰۵).به چند دلیل تولید ناخالص داخلی ممکن است افزایش یا کاهش تند تری نسبت به کاهش یا افزایش بیکاری داشته باشد:با افزایش بیکاری،
یکی از مفاهیم قانون اوکان این است که یک افزایش در بهره وری نیروی کار یا یک افزایش در اندازه نیروی کار می تواند به معنی رشد خالص خروجی واقعی باشد؛ بدون آن که نرخ بیکاری سقوط کند (پدیده "رشد بیکاری”).
نسخه شکاف قانون اوکان ممکن است به این صورت نوشته شود (هابیل و برنانکی ۲۰۰۵):
یک کاهش اثر ضریب فزاینده در اثر کاهش گردش پول کارگران ایجاد می شود.
افراد بیکار ممکن است از نیروی کار حذف شوند (دیگر به دنبال کار نباشند)، پس از آن؛ آن ها دیگر در آمار بیکاران شمارش نمی شوند.
کارگران شاغل ممکن است ساعت های کوتاه تری کار کنند.
بهره وری نیروی کار ممکن است کاهش یابد، شاید به این دلیل که کارفرمایان بیشتر از حد نیازشان کارگر دارند.
شاید اگر به قانون اوکان "قاعده انگشت شست اوکان" بگوییم؛ دقیق تر باشد. به دلیل اینکه این قانون یک تقریب بر اساس مشاهدات تجربی است تا آن که یک نتیجه حاصل از تئوری. قانون اوکان تقریبی است، زیرا عوامل دیگری به غیر از اشتغال (مانند بهره وری) خروجی را تحت تأثیر قرار می دهند. در بیانیه اصلی اوکان از قانون خود، افزایش۲٪ در خروجی برابر است با یک کاهش ۱٪ ای در نرخ بیکاری ادواری؛ یک افزایش ۰٫۵٪ ای در مشارکت نیروی کار؛ یک افزایش ۰٫۵٪ ای در ساعات کار هر کارمند؛ و یک افزایش ۱٪ ای در خروجی به ازای ساعات کار (بهره وری نیروی کار).قانون اوکان بیان می کند که افزایش یک واحد در نرخ بیکاری دوره ای در ارتباط است با دو واحد درصد از رشد منفی تولید ناخالص داخلی واقعی. رابطه بسته به کشور و دوره زمانی مورد بررسی تغییر می کند.رابطه با برازش رشد تولید ناخالص داخلی یا تولید ناخالص ملی بر تغییر در نرخ بیکاری تست شده است. مارتین پراچونی کاهش ۳٪ ای در خروجی به ازای هر ۱ درصد افزایش در نرخ بیکاری را برآورد کرد. با این حال، او استدلال کرد که اکثر این تغییر در خروجی در واقع ناشی از تغییرات در عوامل دیگر به غیر از بیکاری، مانند استفاده از ظرفیت و ساعت کار کرده است. اگر این عوامل دیگر را ثابت نگه داریم؛ ارتباط بین بیکاری و تولید ناخالص داخلی به حدود۰٫۷٪ به ازای هر ۱٪ تغییر در نرخ بیکاری کاهش می یابد (پراچونی ۱۹۹۳). به نظر می رسد که اندازه این کاهش در طول زمان در ایالات متحده آمریکا رو به زوال است. طبق اندرو هابیل و بن برنانکی، برآوردها بر اساس داده های سال های اخیر؛ کاهش ۲٪ ای در خروجی به ازای هر ۱ درصد افزایش در بیکاری را نشان می دهند (هابیل و برنانکی ۲۰۰۵).به چند دلیل تولید ناخالص داخلی ممکن است افزایش یا کاهش تند تری نسبت به کاهش یا افزایش بیکاری داشته باشد:با افزایش بیکاری،
یکی از مفاهیم قانون اوکان این است که یک افزایش در بهره وری نیروی کار یا یک افزایش در اندازه نیروی کار می تواند به معنی رشد خالص خروجی واقعی باشد؛ بدون آن که نرخ بیکاری سقوط کند (پدیده "رشد بیکاری”).
نسخه شکاف قانون اوکان ممکن است به این صورت نوشته شود (هابیل و برنانکی ۲۰۰۵):
wiki: قانون اوکان