( اسم ) غوز. پنبه که شکفته شده و پنبه ها از آن بر آمده باش جوزغه .
کلوزه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کلوزه. [ ک ُ زَ / زِ ] ( اِ ) بمعنی کلوز است که غوزه پنبه شکفته باشد و آن را جوزقه نیز خوانند. ( برهان ). بمعنی کلوز است و به زای فارسی هم آمده است. ( آنندراج ). کلوز. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلوز شود.
پیشنهاد کاربران
( لغت قمی ) قسمت باقیمانده از یک کوزه شکسته ومعمولا قابل استفاده
در لهجه لری کهگیلویه: کلوزه یعنی شکسته از نظر ظاهر. مثل دالو کلوزه= پیرزن شکسته و پر چین و چروک.
کلوزه عجوزه= پیرزن شکسته و در عین حال پر فریب و فتنه جو.
کلوزه عجوزه= پیرزن شکسته و در عین حال پر فریب و فتنه جو.
کلمات دیگر: