شیرخوان. [ خوا / خا] ( اِخ ) نام جایی که فریدون در آنجا بر ضحاک غالب آمد. ( از فرهنگ لغات ولف ) ( ناظم الاطباء ) :
همی راندازین گونه تا شیرخوان
جهان را چو این بشنوی پیر خوان.
سوی شیرخوان برد بیداربخت.
همی راندازین گونه تا شیرخوان
جهان را چو این بشنوی پیر خوان.
فردوسی.
بدان کوه ضحاک را بسته سخت سوی شیرخوان برد بیداربخت.
فردوسی.