دعوی پرستنده .
دعوی پرست
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دعوی پرست. [ دَع ْ پ َ رَ ] ( نف مرکب ) دعوی پرستنده. مقابل معنی پرست :
دل به هنر ده نه به دعوی پرست
صید هنر باش بهر جا که هست.
دل به هنر ده نه به دعوی پرست
صید هنر باش بهر جا که هست.
نظامی.
پیشنهاد کاربران
دعوی پرست:دعوی پرستنده ، لاف گزاف گوینده.
( ( دل به هنر ده نه به دعوی پرست
صید هنر باش به هرجا که هست ) )
( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص 401 . )
( ( دل به هنر ده نه به دعوی پرست
صید هنر باش به هرجا که هست ) )
( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص 401 . )
کلمات دیگر: