سخی شیرخان یکنانی ( بلوچی:شیرحان و بعد شیران ) جد بلوچ های شیرزهی وشیرانی برخی تیره های دیگر طایفه نارویی
وی بخاطر نان دهی و زهد و تقوی به یکنانی ( با یک نان لشکر دشمنان را سیر کرد ) شهرت یافت.
در یکی از کوچ هایش در محلی سخت و دشوار آب و آذوقه آنها به اتمام می رسد سر انجام سر صدای همسایگان و بستگانش از تشنگی بلند و اظهار ناراحتی و غوغا و دلتنگی بوجود می آید سر انجام در محل باطلاقی دستور اطراق کوچیان را می دهد سخی شیرخان که عرصه بر اقوام خویش ناگوار می بیند در گوشه ای خلوت پتو روی خودش می اندازد و با خدای خویش به راز و نیاز می پردازد لحظه ای بعد از مرهمت الهی لکه ی ابر سیاهی از طرف قبله نمایان و بر سر کوچیان میریزد و چنان می بارد که تمام زمین های اطراف را آب فرا می گیرد که همسایگان و بستگانش چندین روز به خوشی در آنجا زندگی می کنند از داستان های دیگری که در مورد این مرد بزرگوار تعریف شده است هنگام فرا رسیدن مرگش به خویشان و فرزندانش وصیت می کند بعد از فوتم جسد مرا روی تپه ای که کنار رودخانه است بگذارید پس از اینکه چند عدد کبوتر دور جنازه ام فرود آمداند و پرواز کردند مرا در همان محل به خاک بسپارید. که این کار هم بعد از فوت نام برده به وقوع پیوسته است .
وی بخاطر نان دهی و زهد و تقوی به یکنانی ( با یک نان لشکر دشمنان را سیر کرد ) شهرت یافت.
در یکی از کوچ هایش در محلی سخت و دشوار آب و آذوقه آنها به اتمام می رسد سر انجام سر صدای همسایگان و بستگانش از تشنگی بلند و اظهار ناراحتی و غوغا و دلتنگی بوجود می آید سر انجام در محل باطلاقی دستور اطراق کوچیان را می دهد سخی شیرخان که عرصه بر اقوام خویش ناگوار می بیند در گوشه ای خلوت پتو روی خودش می اندازد و با خدای خویش به راز و نیاز می پردازد لحظه ای بعد از مرهمت الهی لکه ی ابر سیاهی از طرف قبله نمایان و بر سر کوچیان میریزد و چنان می بارد که تمام زمین های اطراف را آب فرا می گیرد که همسایگان و بستگانش چندین روز به خوشی در آنجا زندگی می کنند از داستان های دیگری که در مورد این مرد بزرگوار تعریف شده است هنگام فرا رسیدن مرگش به خویشان و فرزندانش وصیت می کند بعد از فوتم جسد مرا روی تپه ای که کنار رودخانه است بگذارید پس از اینکه چند عدد کبوتر دور جنازه ام فرود آمداند و پرواز کردند مرا در همان محل به خاک بسپارید. که این کار هم بعد از فوت نام برده به وقوع پیوسته است .