داستان کهن زریادر و آتوسا تحت نام فرهاد و شیرین به خطا به عهد خسروپرویز منتسب است
خارس میتیلنی رئیس تشریفات دربار اسکندر در ایران محبوبترین داستان عاشقانه ایرانیان در عهد هخامنشیان را داستان زریادر ( زریر شاهنامه و زریادر اوستا ) و آتوسا ( هوتس "نوذری= هخامنشی" ) آورده است. زریادر یعنی زرین تن همان سیتاک بردیه ( گائوماته زرتشت ) داماد و پسر خوانده کورش سوم ( فریدون، فرشوشتر ) است. که سر انجام زندگی پربار سیاسی و فرهنگیش با ترور شدنش به دست داریوش و شش تن سران پارسی همدستش پایان گرفت. در ایران تراژدی وی در سوگنامه ایرج شاهنامه به خوبی حفظ شده است. گرچه چنانکه منابع کهن ارامنه مشعرند، در عنوان ایرج ( آرا، یعنی نجیب ) کورش سوم با داماد و پسرخوانده اش گائوماته بردیه مشترک بوده، لذا در تراژدی ایرج سوای ایرج پسر ( آرای آرایان ) خود تراژدی قتل کورش سوم ( فریدون، آرای پدر ) نیز مستتر است. بی شک لقب خسرو پرویز ( یعنی شهریار شکست ناپذیر ) در عهد پیش از ساسانیان به داریوش اول ( اسفندیار رویین تن، جاماسپ ) اطلاق میشده است. چه نام داریوش بدین شکل در فارسی معنی در بر دارنده بی مرگی معنی، یعنی همان معنی پرویز ( اپرویز به پهلوی ) معنی می داده است؛ گرچه همانطوریکه هرودوت در خبر ترور شدن سمردیس ( بردیه ) بدان اشاره می کند نام داریوش ( داله وهوش ) در اصل کهن خود به معنی عقاب نیک پی بوده است. لذا شیرین همان آتوسا ( توشه خوب و شیرین ) دختر معروف کورش سوم است که ابتدا زن گائوماته بردیه بوده، و بعد از ترور شدن وی به همسری داریوش بر گزیده شد و از وی خشایارشا ( بهمن ) را به دنیا آورد. اما فرهاد کوه بیستون و عاشق شیرین که دوستمان رحیم رئیس نیا وی را همان فرائورت ( دیندار ) شورشی مادی آغازعهد داریوش شمرده است، در این رابطه بیشتر به جای خود گائوماته بردیه ( سپنداته= مخلوق مقدس ) است که در تاریخ ایران بعدها بیشتر به نام زرتشت ( زرین تن ) و زریر ( زرین مو ) شناخته شده است. بنابراین فرهاد های کوه بیستون ( فرورتیش ها ) نه خود کشی عاشقانه بلکه به دست داریوش ترور و اعدام گردیده و نقششان بر تصویر کتیبه بیستون جاودانه شده است. گذری بر حماسه عاشقانه خسرو و شیرین ( از پایگاه تاریخ و فرهنگ ایران ) عاشق شدن فرهاد بر شیرین زندگی عاشقانه خسرو و شیرین بر اساس زندگی پر فراز و نشیب شاهنشاه ساسانی و شیرین شاهزاده ارمنی رقم خورده است . خسروپرویز در سال 590 میلادی تاجگذاری نمود و رسما شاهنشاه ایران شد . اتفاقات بسیاری در طول حکومت وی رخ داد که در این مکان نمی گنجد ولی زندگی زناشویی این پادشاه حماسه ای را در کشور ما رقم زد که امروزه نیز جای خود را در تاریخ ما به شکل زیبایی حفظ کرده است . بسیاری از بزرگان شعر و ادب و تاریخ ایران پیرامون این حماسه سروده های را از خود به جای گذاشتند تا نسلهای آینده از آن بهره ببرند . همچون فردوسی بزرگ - نظامی گنجوی - وحشی بافقی و چند تن دیگر از بزرگان . . . نکته جالب این ماجرا در این است که مادر شیرین که شهبانوی ارمنستان بوده به دختر خویش در این مورد هشدار می دهد که از جریان ویس و رامین عبرت بگیرد و آن را تکرار نکند . ماجرا در بسیاری وقایع همچون ویس و رامین در صدها سال قبل از خسرو و شیرین است . فردوسی می فرماید خسرو فرزند هرمزد چهارم از دوره کودکی از خصایص برجسته ای برخوردار بود . وی پیکری ورزیده و قامتی بلند داشت . از دیدگاه دانش و خرد و تیر اندازی وی بر همگان برتری داشت . به گفته تاریخ نگاران او می توانست شیری را با تیر به زمین بزند و ستونی را با شمشیر فرو بریزد . در سن چهارده سالگی به فرمان پدرش وی به فیلسوف بزرگ ایرانی بزرگمهر ( به زبان تازی بوذرجمهر ) سپرده شد . خسرو شبی در خواب انوشیروان دادگر را به خواب دید که به او از دیدار با عشق زندگی اش خبر می داد و اینکه به زودی اسب جدیدی به نام شبدیز را خواهد یافت که او از طوفان نیز تندرو تر است . سپس او را از نوازنده جدیدش به نام باربد که میتواند زهر را گوارا سازد آگاهی داد و اینکه به زودی تاج شاهنشاهی را بر سر خواهد گذاشت به سروده فردوسی بزرگ :. ز پرویز چون داستانی شگفت ز من بشنوی یاد باید گرفت که چونان سزاواری و دستگاه بزرگی و اورنگ و فر و سپاه کز آن بیشتر نشنوی در جهان اگر چند پرسی ز دانا مهان ز توران و از چین و از هند و روم ز هر کشوری که آن بد آباد بوم همی باژ بردند نزدیک شاه برخشنده روز و شبان سیاه
روزی خسرو از دوست خویش شاهپور که هنرمندی شایسته بود درباره زنی به نام مهین بانو در قلمرو حکومتی ارمنستان که جزوی از خاک ایران بوده است سخنهایی می شنود . از دختر زیبایش شیرین می شنود که شاهزاده ای برجسته و با کمالات است . شاهپور وی را به خسرو پیشنهاد میکند و خسرو که از تمجید های وی شگفت زده شده بود پیشنهاد وی را می پذیرد . روزی شاپور تصور نقاشی خسرو را به ارمنستان می برد و در حکم دوست نقش واسطه را برای خسرو ایفا میکند . شیرین نیز با نگاهی به فرتور با ابهت خسرو عاشق و دلباخته وی می شود . شاپور حلقه ای را با خود برده بود تا در صورت پاسخ مثبت از شاهزاده آن را به وی تقدیم کند و چنین نیز کرد و شیرین را به تیسپون مدائن در بغداد امروزی که پایتخت ساسانی بود دعوت نمود . شیرین روزی به بهانه شکار از مادر درخواست اجازه نمود و با اسبی تندرو به نام شبدیز همراه با یارانش راهی تیسفون می گردد . در میان راه به دریاچه ای کوچک ( به نام سرچشمه زندگانی ) برخورد میکند و از فرط خستگی همانجا توقف میکند . شیرین برای خنک کردن خویش لباسهایش را از تن بدر میکند و برای شنا راهی آب میگردد . به گفته مورخین چهره شیرین و اندام وی چنان زیبا و محسور کننده بوده که چشمان آسمان پر از اشک می شده است . شیرین در روزگار خویش در زیبای چهره و اندام سرآمد روزگار خود بود و نمونه بارزی از یک زن ایرانی از نسل آریا .
در این میان خسرو که در تیسفون درگیری شخصی به نام بهرام چوبین بود ( بهرام از سرداران به نام ایران بود که برای گرفتن تاج و مقام بر ضد شاه شورش کرده بود و س . . .
خارس میتیلنی رئیس تشریفات دربار اسکندر در ایران محبوبترین داستان عاشقانه ایرانیان در عهد هخامنشیان را داستان زریادر ( زریر شاهنامه و زریادر اوستا ) و آتوسا ( هوتس "نوذری= هخامنشی" ) آورده است. زریادر یعنی زرین تن همان سیتاک بردیه ( گائوماته زرتشت ) داماد و پسر خوانده کورش سوم ( فریدون، فرشوشتر ) است. که سر انجام زندگی پربار سیاسی و فرهنگیش با ترور شدنش به دست داریوش و شش تن سران پارسی همدستش پایان گرفت. در ایران تراژدی وی در سوگنامه ایرج شاهنامه به خوبی حفظ شده است. گرچه چنانکه منابع کهن ارامنه مشعرند، در عنوان ایرج ( آرا، یعنی نجیب ) کورش سوم با داماد و پسرخوانده اش گائوماته بردیه مشترک بوده، لذا در تراژدی ایرج سوای ایرج پسر ( آرای آرایان ) خود تراژدی قتل کورش سوم ( فریدون، آرای پدر ) نیز مستتر است. بی شک لقب خسرو پرویز ( یعنی شهریار شکست ناپذیر ) در عهد پیش از ساسانیان به داریوش اول ( اسفندیار رویین تن، جاماسپ ) اطلاق میشده است. چه نام داریوش بدین شکل در فارسی معنی در بر دارنده بی مرگی معنی، یعنی همان معنی پرویز ( اپرویز به پهلوی ) معنی می داده است؛ گرچه همانطوریکه هرودوت در خبر ترور شدن سمردیس ( بردیه ) بدان اشاره می کند نام داریوش ( داله وهوش ) در اصل کهن خود به معنی عقاب نیک پی بوده است. لذا شیرین همان آتوسا ( توشه خوب و شیرین ) دختر معروف کورش سوم است که ابتدا زن گائوماته بردیه بوده، و بعد از ترور شدن وی به همسری داریوش بر گزیده شد و از وی خشایارشا ( بهمن ) را به دنیا آورد. اما فرهاد کوه بیستون و عاشق شیرین که دوستمان رحیم رئیس نیا وی را همان فرائورت ( دیندار ) شورشی مادی آغازعهد داریوش شمرده است، در این رابطه بیشتر به جای خود گائوماته بردیه ( سپنداته= مخلوق مقدس ) است که در تاریخ ایران بعدها بیشتر به نام زرتشت ( زرین تن ) و زریر ( زرین مو ) شناخته شده است. بنابراین فرهاد های کوه بیستون ( فرورتیش ها ) نه خود کشی عاشقانه بلکه به دست داریوش ترور و اعدام گردیده و نقششان بر تصویر کتیبه بیستون جاودانه شده است. گذری بر حماسه عاشقانه خسرو و شیرین ( از پایگاه تاریخ و فرهنگ ایران ) عاشق شدن فرهاد بر شیرین زندگی عاشقانه خسرو و شیرین بر اساس زندگی پر فراز و نشیب شاهنشاه ساسانی و شیرین شاهزاده ارمنی رقم خورده است . خسروپرویز در سال 590 میلادی تاجگذاری نمود و رسما شاهنشاه ایران شد . اتفاقات بسیاری در طول حکومت وی رخ داد که در این مکان نمی گنجد ولی زندگی زناشویی این پادشاه حماسه ای را در کشور ما رقم زد که امروزه نیز جای خود را در تاریخ ما به شکل زیبایی حفظ کرده است . بسیاری از بزرگان شعر و ادب و تاریخ ایران پیرامون این حماسه سروده های را از خود به جای گذاشتند تا نسلهای آینده از آن بهره ببرند . همچون فردوسی بزرگ - نظامی گنجوی - وحشی بافقی و چند تن دیگر از بزرگان . . . نکته جالب این ماجرا در این است که مادر شیرین که شهبانوی ارمنستان بوده به دختر خویش در این مورد هشدار می دهد که از جریان ویس و رامین عبرت بگیرد و آن را تکرار نکند . ماجرا در بسیاری وقایع همچون ویس و رامین در صدها سال قبل از خسرو و شیرین است . فردوسی می فرماید خسرو فرزند هرمزد چهارم از دوره کودکی از خصایص برجسته ای برخوردار بود . وی پیکری ورزیده و قامتی بلند داشت . از دیدگاه دانش و خرد و تیر اندازی وی بر همگان برتری داشت . به گفته تاریخ نگاران او می توانست شیری را با تیر به زمین بزند و ستونی را با شمشیر فرو بریزد . در سن چهارده سالگی به فرمان پدرش وی به فیلسوف بزرگ ایرانی بزرگمهر ( به زبان تازی بوذرجمهر ) سپرده شد . خسرو شبی در خواب انوشیروان دادگر را به خواب دید که به او از دیدار با عشق زندگی اش خبر می داد و اینکه به زودی اسب جدیدی به نام شبدیز را خواهد یافت که او از طوفان نیز تندرو تر است . سپس او را از نوازنده جدیدش به نام باربد که میتواند زهر را گوارا سازد آگاهی داد و اینکه به زودی تاج شاهنشاهی را بر سر خواهد گذاشت به سروده فردوسی بزرگ :. ز پرویز چون داستانی شگفت ز من بشنوی یاد باید گرفت که چونان سزاواری و دستگاه بزرگی و اورنگ و فر و سپاه کز آن بیشتر نشنوی در جهان اگر چند پرسی ز دانا مهان ز توران و از چین و از هند و روم ز هر کشوری که آن بد آباد بوم همی باژ بردند نزدیک شاه برخشنده روز و شبان سیاه
روزی خسرو از دوست خویش شاهپور که هنرمندی شایسته بود درباره زنی به نام مهین بانو در قلمرو حکومتی ارمنستان که جزوی از خاک ایران بوده است سخنهایی می شنود . از دختر زیبایش شیرین می شنود که شاهزاده ای برجسته و با کمالات است . شاهپور وی را به خسرو پیشنهاد میکند و خسرو که از تمجید های وی شگفت زده شده بود پیشنهاد وی را می پذیرد . روزی شاپور تصور نقاشی خسرو را به ارمنستان می برد و در حکم دوست نقش واسطه را برای خسرو ایفا میکند . شیرین نیز با نگاهی به فرتور با ابهت خسرو عاشق و دلباخته وی می شود . شاپور حلقه ای را با خود برده بود تا در صورت پاسخ مثبت از شاهزاده آن را به وی تقدیم کند و چنین نیز کرد و شیرین را به تیسپون مدائن در بغداد امروزی که پایتخت ساسانی بود دعوت نمود . شیرین روزی به بهانه شکار از مادر درخواست اجازه نمود و با اسبی تندرو به نام شبدیز همراه با یارانش راهی تیسفون می گردد . در میان راه به دریاچه ای کوچک ( به نام سرچشمه زندگانی ) برخورد میکند و از فرط خستگی همانجا توقف میکند . شیرین برای خنک کردن خویش لباسهایش را از تن بدر میکند و برای شنا راهی آب میگردد . به گفته مورخین چهره شیرین و اندام وی چنان زیبا و محسور کننده بوده که چشمان آسمان پر از اشک می شده است . شیرین در روزگار خویش در زیبای چهره و اندام سرآمد روزگار خود بود و نمونه بارزی از یک زن ایرانی از نسل آریا .
در این میان خسرو که در تیسفون درگیری شخصی به نام بهرام چوبین بود ( بهرام از سرداران به نام ایران بود که برای گرفتن تاج و مقام بر ضد شاه شورش کرده بود و س . . .