لبۀ درونی هر چَفته یا طاق
درون سو
فرهنگ فارسی
سمت درونی چیزی، جهت داخلی، مقابل برونسو
سوی درون جانب داخلی
سوی درون جانب داخلی
1. ویژگی دستهای از آواهای زبان که در تولید آنها جریان هوا به سمت درون آغازشگر است 2. آوایی که در تولید آن جریان هوا به سمت درون آغازشگر است
لغت نامه دهخدا
درونسو. [ دَ ] ( اِ مرکب ) سوی درون. سمت داخل. جانب داخلی. مقابل برونسو. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
لاف یکرنگی مزن تا از صفت چون آینه
از درونسو تیرگی داری و بیرونسو صفا.
کز برونسو زرنگار است از درونسو خاکدان.
خاقانی ازدرونسو همخوابه خیالش.
درونسو شسته جان کندن برونسو ناروا رفتن.
برونسو خار دیدستی درونسو بین گلستانش.
برونسو ز شادی برافروختن.
درونسو خبث و بیرونسو جمالند.
این چنین زیباروش کم می بود اندر جهان.
لاف یکرنگی مزن تا از صفت چون آینه
از درونسو تیرگی داری و بیرونسو صفا.
خاقانی.
تا نگارستان نخوانی طارم ایام راکز برونسو زرنگار است از درونسو خاکدان.
خاقانی.
یار از برون پرده بیداربخت بردرخاقانی ازدرونسو همخوابه خیالش.
خاقانی.
اگر نه دشمن خویشی چه می باید همه خود رادرونسو شسته جان کندن برونسو ناروا رفتن.
خاقانی.
ز گور نفس اگر بررست خار الحمد ﷲگوبرونسو خار دیدستی درونسو بین گلستانش.
خاقانی.
چو شمع از درونسو جگر سوختن برونسو ز شادی برافروختن.
نظامی.
زنان مانند ریحان سفالنددرونسو خبث و بیرونسو جمالند.
نظامی.
از درونسو آشنا و از برون بیگانه وش این چنین زیباروش کم می بود اندر جهان.
( انیس الطالبین نسخه خطی ص 43 ).
فرهنگ عمید
سمت درونی چیزی، طرف درون چیزی یا جایی، جهت داخلی.
فرهنگستان زبان و ادب
{intrados, soffit} [معماری و شهرسازی] لبۀ درونی هر چَفته یا طاق
کلمات دیگر: